آخرین اثر امیرکاستاریکا (کوستوریتسا) هنوز همان حال و هوای جنگ، وسایل و لوکیشنهای عجیب و موسیقی پرشور و هیجان را دارد. داستان در یکی از روستاهای بوسنی رخ میدهد، کوستا فرد تنهاییست که از پیش ملینا که علاقه زیادی هم به او دارد برای سربازان شیر میبرد. از طرفی ملینا برای برادرش ژاگا که در افغانستان در حال خدمت است دنبال همسر مناسب میگردد تا اینکه در یک آسایشگاه زن جوان و زیبایی را میابد. او زن را پیش خودشان آورده تا پیش از رسیدن برادرش و برگزاری عروسی در کارهای خانه به او و مادرش کمک کند. زن که
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان