زن نازنین
«زن نازنین» محصول سال ۱۹۶۹ نهمین فیلم روبر برسون و اولین فیلم رنگی اوست. فیلمی ساده با داستانی که همچون فیلم «یک مرد گریخت» در همان ابتدا پایانش عیان میشود. زنی میمیرد. حالا چگونه و چرا؟ زن جوانی خودش را ابتدای فیلم از بالکن ساختمانی به پیادهرو پرتاب میکند. این افتادن با چند برش ساده و بدون دیدن افتادن زن رخ میدهد. روشی که برسون خودش انگار به نوعی آن را در سینما تمرین کرده و استادش شده. میز کوچکی در بالکن میافتد. صدای ترمز چند ماشین در خیابان و برش به شالی که از بالای ساختمان آرام آرام فرود میآید. این تمام چیزیست که برسون برای یک خوکشی دردناک نیاز دارد. این تلخی خودکشی با جلو رفتن فیلم و با فلاشبکهایی که در خلال گفتگوی شوهرش با پیشخدمت رخ میدهد روایت میشود. فلاشبکهایی که نود درصد فیلم را شامل میشود. مرد جوانی که در گذشته مدیریت یک بانک را به عهده داشته حالا پس از اخراج یا استعفا به خرید و فروش آثار عتیقه رو آورده. یکی از مشتریانش دختر جوانیست که برای تهیه خرج دانشگاهش دست به فروش وسایل قدیمی خانهای میزند که در آن زندگی میکند. خانه اقوامی که انگار با او سرناسازگاری دارند. پس از چند بار رفت و آمد، مردجوان دلباخته دختر میشود و از او میخواهد که با هم ازدواج کنند. دختر نمیپذیرد اما با اصرار پسر تن به ازدواج با او میدهد. پس از گذشت مدتی و اختلاف بر سر موضوعات مختلف، مرد جوان متوجه میشود که دختر با مرد دیگری قرار میگذارد. او را تعقیب کرده تا اینکه در بلواری پیدایش میکند که سر بر شانه پسر جوانی گذاشته و با آمدن شوهرش از پسر جوان جدا شده و با او به خانه بازمیگردد. در همان شب دختر با دیدن اسلحهای روی میز آن را برداشته و بالای سر شوهرش در تخت