در کنار مفهوم فیلم‌های توریستی سعی می‌کنم به گونه‌های دیگر فیلم‌های کمدی ایرانی بپردازم. گونه‌هایی که انگار هیچ راه دیگری برای خنداندن مخاطب خود در سینمای ایران پیدا نمی‌کنند. چیزی که البته این روزها خیلی به آن پرداخته می‌شود و انگار فیلم‌های کم‌فروشی هم نیستند ژانر فیلم‌های توریستی‌ست. حالا فیلم توریستی چیست؟ سینمای کمدی این‌ روزها که مدتی‌ست از ایده‌های ازدواج‌محور دور شده، (همان فیلم‌های کمدی که دهه هشتاد را با آن سپری کردیم) از «عروس فرنگی» و «عروس خوش قدم» و «عروس فراری» گرفته تا «پوپک و مش ماشاالله»، «ازدواج در وقت اضافه»، «پسر آدم، دختر حوا»، و البته گونه‌هایی چون «اخراجی‌ها»، حالا وارد مرحله جدید‌تری شده به نام فیلم‌های توریستی. فیلم‌هایی که انگار به قصد معرفی جاذبه‌های گردشگری سایر کشورها، با امتیاز نشان‌ دادن زن‌های بی‌حجاب که سینمای داخل کشور از نشان دادن آن در خاک خودش محروم است، با یک، دو یا چند شخصیت ابله یا نیمه ابله که باید از این هزارتوی اتفاقات دم‌دستی پیش آمده در سفر عبور کنند، که این عناصر به کلیشه و فرمول همیشگی‌شان تبدیل شده است. از این دست فیلم‌ها می‌توان به: «من سالوادور نیستم»، «سلام بمبئی»، «سامورایی در برلین»، «خط استوا»، «خانم یایا»، «تگزاس۱ و۲»، «مصادره»، «ردکارپت»، «پارادایس»، «لس‌آنجلس تهران»، «چهارانگشت» و… اشاره کرد.
البته در کنار اینها فیلم‌های بازی با نوستالژی‌های دهه شصت و هفتاد را هم نمی‌توان نادیده گرفت، فیلم‌هایی که با «نهنگ‌ عنبر» شروع شد، با «نهنگ عنبر سلکشن رویا» ادامه پیدا کرد و بعد شاهد فیلم‌هایی چون «مصادره»، «هزارپا» و اخیرا «مطرب» هستیم.
این‌روزها سینمای کمدی ایران انگار چیزی غیر از اینها را شامل نمی‌شود. کمدی‌هایی که غالبا خارج از اینها نیست. (البته فیلم‌های کمدی که تنها در شبکه خانگی توزیع می‌شوند و معمولا با نام‌های «زیرشانه تخم‌مرغی» شناخته می‌شوند را در این دسته‌بندی‌ها قرار ندادم). اما با همین حال فیلم‌های دیگری هم هستند که ویژگی دو یا چند کاراکتر احمق را در خود دارند اما کاملا در فضای داخل کشور روایت می‌شوند که می‌توان به «خوب، بد جلف»، «گشت ارشاد ۱ و ۲»، «قانون مرفی»، «آینه بغل»، «سن‌پطرزبورگ»، «دراکولا»، «گینس»، «اکسیدان» و… اشاره کرد. شاید بتوان در این برهوت ایده‌های خوب برای ساخت کمدی آن دسته آثاری که در این دسته‌بندی‌ها قرار نمی‌گیرند را آثار قابل توجه‌تری دانست. آثاری که سعی می‌کنند خودشان را از کلیشه‌های کنونی سینمای ایران بیرون کنند.

| بدون نظر

«خشت و آینه» محصول سال ۱۳۴۳ ساخته ابراهیم گلستان؛ داستان راننده تاکسی را روایت می‌کند که شبی زنی را سوار ماشینش می‌کند. او موقع پیاده شدن نوزادش را در ماشین جا می‌گذارد. راننده هر چه تلاش می‌کند زن را پیدا نمی‌کند. او بعد از نتیجه نگرفتن در کلانتری مجبور می‌شود بچه را شب پیش خودش ببرد. معشوقه مرد (خدمتکار کافه‌ای که مرد بعد از پیدا کردن بچه آنجا می‌رود) شب را پیش آنها می‌گذراند و از بچه مراقبت می‌کند. فردا مرد برای روشن شدن تکلیف بچه ابتدا به شیرخوارگاه رفته و بعد به دادگستری می‌رود. در تمام تلاش‌هایش انگار به نتیجه‌ای نمی‌رسد. او وقتی به خانه بر می‌گردد به زن می‌گوید که بچه را به شیرخوارگاه سپرده. اما زن که وجود بچه را عاملی برای نزدیکی خودش به مرد می‌دانسته از این کار مرد گله می‌کند. مرد زن را به شیرخوارگاهی می‌برد، زن در آنجا بچه‌های مختلفی را می‌بیند اما انگار خبری از بچه‌ای که شب گذشته از آن نگهداری کرده نیست.
چیزی که فیلم خشت و آینه از آن رنج می‌برد، گاه برش‌هایی‌ست که انگار با دقت نبوده و از طرفی دیالوگ‌هایی که دائما تکرار می‌شوند. اگر چه حضور بازیگران خوبی چون جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، پرویز فنی‌زاده و جلال مقدم را در مقابل انبوه بازی‌های تیپیکال فیلمفارسی‌های آن زمان نمی‌توان نادیده گرفت، اما از ریتم افتادن فیلم در میانه‌های آن و سکانس کسالت‌بار پایان فیلم هنوز بعد از گذشت بیش از پنجاه سال از ساختش خسته کننده به نظر می‌رسد. به هر حال فیلمنامه خوب اثر، خرده پیرنگ‌هایی که گاه پیرنگ اصلی را به حاشیه می‌برند، (مثل صحنه کلانتری و صحنه اول شیرخوارگاه) از شاهکارهای فراموش نشدنی‌ست. هر چه فیلم در تدوین ضربه خورده اما در کارگردانی، پلانهای لانگ‌تیک و حرکت‌های خوب دوربین در اکثر پلانها عالی عمل کرده است. با همین حال این اثر ماندگار در تاریخ سینما دیدنش به هر علاقمند به سینمایی توصیه می‌شود. وقتی می‌بینیم که در این فیلم چقدر نشانه‌ها، برخی دیالوگ‌ها و شیوه روایت و پایان دایره گونه آن از ذهن خلاق کارگردانی چون ابراهیم گلستان به خوبی در کنار هم قرار گرفته تا یکی از بیادماندنی‌ترین آثار تاریخ سینمای ایران را خلق کند.

| بدون نظر