شاید شیطان
دوازدهمین فیلم روبر برسون، به نام «شاید شیطان» محصول سال ۱۹۷۷ را شاید بتوان روشنفکرانهترین فیلم او دانست. اگر چه برسون با گشایش بحث سینماتوگراف راه جدیدی در سینما آغاز میکند. اما این بار با داستان فیلم شاید شیطان میخواهد نگاه خودش را به موضوعات پیرامونش گستردهتر کند. از اعتراضات می ۶۸ گرفته، تا مسایلی چون محیط زیست که روز به روز به سمت نابودی بیشتر میرود و یا بمب اتم و نیروگاههای اتمی. پسری به نام شارل که از دانشگاه انصراف داده، از یکی از دخترهایی که میشناسد (البر) میخواهد که با او زندگی کند. البر به پسر دیگری به نام میشل دلبسته اما برای اینکه بخواهد از خانوادهاش دور باشد به زندگی با شارل تن میدهد و البته احساسی هم به او دارد. شارل اما به روابط آزاد علاقه دارد و با دختران متعددی در ارتباط است. میشل منتظر این است که البر و شارل از هم جدا شوند تا دوباره بتواند خودش را به البر نزدیک کند. شارل چون آنچنان به رابطهاش با البر پایبند نیست مدتی البر را تنها گذاشته و با «ادویج» زندگی میکند. او یکبار در خیابان یکی از دوستانش را میبیند که پس از سرقت از فروشگاهی فرار کرده. او را پیش خودش و ادویج آورده تا کمی او را سرو سامان دهد و شاید کمتر مواد مخدر مصرف کند. چند وقت بعد دوستش فرار کرده و او را تنها میگذارد. پلیسها شارل را در کلیسایی دستگیر میکنند. این دستگیری باعث ضربه روحی بدتری برای شارل میشود. چون او هم از زندگی کردن متنفر است و هم توان خودکشی ندارد. به این دلیل که تمامی ناخوبیهای روی زمین را دیده، درک کرده و باعث شده به یک پوچی برسد. کمکی از دست دکتر روانشناسی که او پیشش میرود هم برنمیآید. برای همین دور از چشم دوستانش ادویج، البر و میشل پولی را از