با بالا گرفتن تب تبدیل عکسها به فرم نقاشیهای استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی گروک همین کار رو رایگان انجام میده. برای همین با تلاش اندکی برای تبدیل عکس خودم و نسترن، به این رسیدم.
کتابی در باب جنگ، عکاسی از جنگ و هرآنچه از فجایع بشری تا کنون به تصویر کشده است. شاید این کتاب پاسخی باشد به اینکه چرا بعد از هجمه اخبار بد، بی تفاوت میشویم، برایمان مرگ یا مصیبت دیگران عادی میشود. اینکه برخورد مردم با این اخبار بد از چه زمانی، به چه شیوهای ثبت شده و چرا اخبار تلخ غالبا بخش گستردهتری از رسانهها را درگیر میکند. در پایین بخشهایی از کتاب را میخوانید: –این مشاهدات حاوی پیامی دوپهلو هستند؛ رنجی که در معرض دید قرار گرفته مهر تاییدی است بر آنچه وقیحانه و ناعادلانه در حالا وقوع است
این آخرین عکس از آخرین صفحهی شناسنامهام که در اون آخرین تلاشهام برای تغییر از طریق صندوق رای در همین چند سال پیش مشهوده، احتمالا بعد از این شناسنامهم به دست ماشین کاغذخوردکن داده شده و یا از هرطریقی نابود شده. پ.ن: من گاهی دلم برای برخی اشیا هم تنگ میشه.
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان