این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیدهایم، نتیجهاش را نمیدانم. حتی نمیدانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا چیز دیگری. اما انگار توی همین سیکل گیر کردهاند. سیکلی که نتیجهاش را سالهاست روی زندگی میلیونها هموطن دیدهایم. برای راحتی بیشتر این سیکل را به صورت منولوگها و دیالوگهایی که غالبا به کار میبرند مینویسم: ۱- شرایط مسخره است. گرونی و فیلترینگ امانمون رو بریده. ۲- لعنت بهشون. ۳- لعنت بهشون. ۴- ااااا، انتخابات. اما من تحریم میکنم. ۵- وای اگه رای ندم یکی عین جلیلی میشه رئیس جمهور. ۶- بریم رای بدیم وضعیت
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان