فیلم All Hands on Deck ساخته کارگردان فرانسوی گی‌یوم براک محصول سال ۲۰۲۰ داستان سه جوان را روایت می‌کند که مجبورند چند روزی را در یک اردوگاه تابستانی در یکی از شهرهای توریستی فرانسه با هم سپری کنند. چیزی که بیش از هر چیز در این فیلم به چشم می‌خورد سادگی در داستان و روایت است. فیلم همان‌طور که بی‌ادعا با شوخی‌های کوچک شروع می‌شود همان‌طور ادامه پیدا کرده و تمام می‌شود. شخصیت‌ها سیر تغییر و تحولات خودشان را طی می‌کنند. در چالش‌های ناخواسته‌، آن روی خودشان را به نمایش می‌گذارند و در انتها با تقدیری که برایشان رقم خورده کنار می‌آیند. فیلم اگر چه در کارگردانی و یا تدوین چیز چشم‌گیری برای ارائه ندارد اما در شیوه روایت و آن سادگی که پیش‌تر به آن اشاره کردم یکدستی ویژه‌ای دارد. سادگی در دکوپاژ، تدوین،‌ بازی‌ها و حتی انتخاب لوکیشن. فیلم اگر چه به نوعی یک اثر توریستی به حساب می‌آید که هدفش معرفی یک منطقه پُر پتانسیل برای گذراندن تعطیلات است اما با همین حال از روی ناولی به اسم «بدن‌های گرم» نوشته‌ی دونالد آر.موریس اقتباس شده و به نظر می‌رسد احساسات درونی بیشتری از شخصیت‌ها را به مخاطب عرضه کرده اما فیلم تنها بخشی از آن را به نمایش گذاشته است. آن‌جا جوان‌ها شکست و پیروزی و تجربیات جدیدی را در یک تعطیلات کوتاه مدت از سر می‌گذرانند. تعطیلاتی که حتی پس از تمام شدن فیلم ادامه پیدا می‌کند.
اگر علاقمند به دیدن فیلمی جذاب اما ساده هستید که گره‌های داستانی زیادی نداشته باشد دیدن این فیلم پیشنهاد می‌شود. مخصوصا که در هفتادمین دوره جشنواره برلین هم حضور داشته.

| بدون نظر

فیلم الهی یا Divines (2016)، ساخته‌ی کارگردان فرانسوی هدا بنیامینا، داستان دختران نوجوانی را روایت می‌کند که برای رسیدن به یک زندگی آرمانی دست به پخش مواد مخدر می‌زنند، دنیا به همراه دوستش میامونا، مسلمان سیاه‌پوست با یکی از ساقی‌های مواد مخدر آشنا شده و قرار می‌شود که برای او کار کنند. دنیا پول‌هایی که از این راه بدست می‌آورد را در تراس یک سالن نمایش مخفی می‌کند. او در همین رفت و آمدها با پسر جوان رقصنده‌ای آشنا می‌شود.
چیزی که فیلم را در نگاه اول سرگرم کننده اما در ادامه با تغییر فضای چندباره روبرو می‌کند وفادار نبودن کارگردان به یک فرم مشخص است. وقتی دوربین روی دست در ابتدای فیلم با پلان‌هایی که از تلفن همراه دختر ضبط شده در آمیخته می‌شود مخاطب ناخواسته یاد داردن‌ها می‌افتد، اما بعدتر جایی که ربه‌کا فضای کار را به دو نوجوان معرفی میکند انگار با یک فیلم اکشن هالیوودی طرفیم و کمی بعد با رویاپردازی دو دختر که سوار بر ماشین هستند ناخواسته رد پای فرم کارگردانی همچون ژان‌پی‌یرژونه به ذهن تداعی می‌شود و بعد با صحنه‌ی رقص پسر و دختر روی صحنه نمایش، فیلم رنگ شاعرانه‌ای به خود می‌گیرد. کارگردان می‌خواهد همه هندوانه‌ها را با یک دست بردارد. فیلم قصه بگوید، هیجان‌انگیز باشد، به شورش جوانان علیه پلیس فرانسه بپردازد، فاصله طبقاتی در پاریس را به نقد بکشد، شخصیت دچار نقص تراژیک باشد و در انتها با یک انفجار هالیوودی به پایان برسد. اگرچه فیلمساز تا قسمتی موفق است اما دلیل آتش زدن ماشین توسط دنیا چیست؟ چرا سعی می‌کند با پلیس درگیر شود؟ او که مادرش را خوب می‌شناسد چرا او یا اطرافیانش را سرزنش می‌کند؟ میامونا که توسط خانواده‌اش کنترل می‌شود چه طور توسط ربه‌کا دزدیده و گروگان گرفته می‌شود؟ فیلم از این دست سوالات زیاد دارد، اما تلاش فیلمساز برای ارائه یک داستان در بستر جامعه‌ی کمتر دیده شده‌ی فرانسه آن را جذاب می‌کند.

| بدون نظر

«ارنست و سلستین» انیمیشن خوش‌ساخت فرانسوی محصول سال ۲۰۱۲ داستان موش کوچکی (سلستین) را روایت می‌کند که برای به‌دست آوردن دندان خرس‌ها باید از شهر زیرزمینی خودشان به روی زمین آمده و در سطح شهر دندان‌های خرس‌ها را بدزدد، کاری که در نهایت باعث می‌شود او در زمینه دندان‌پزشکی برای سرزمین موش‌ها تخصص پیدا کرده و به خدمت گرفته شود. کاری که او به آن علاقه نداشته و می‌خواهد در آینده به نقاش ماهری بدل شود. اما به هر حال اجباری که برای او در نظر گرفته‌اند و علاقه او به کشیدن نقاشی‌های مختلف باعث می‌شود معمولا پا به شهر خرس‌ها بگذارد، و از طرفی این حضور ممکن است برایش خطرناک باشد، چون خرس‌ها در سرزمین موش‌ها به موجوداتی هیولاوار تشبیه می‌شوند و موش‌ها در سرزمین خرس‌ها موجوداتی کثیف. سلستین که به بد بودن خرس ها باور ندارد به شهر می‌رود و با خرسی به نام ارنست آشنا می‌شود. خرسی که به خاطر دزدی از یک فروشگاه شکلات‌وشیرینی‌فروشی پلیس او را دستگیر کرده و حالا با نجاتش توسط سلستین او نیز باید در یک دزدی به او کمک کند. این همکاری باعث دوستی آنها شده و در نهایت هر دوی آنها توسط پلیس شهر موش‌ها و شهر خرس‌ها دستگیر می‌شوند.
چیزی که این فیلم را زیبا کرده علاوه بر تکنیک فوق‌العاده آن که هر پلانش بی‌شباهت با یک فریم تصویرسازی نیست، مرف‌های زیبا، داستان نمادین و خیال‌انگیز  و شوخی‌های جالبی‌ست که شاید بهترین مدیوم برای ارائه آن انتخاب شده. فیلم اگر چه در زیرلایه‌های آن به نقد اختلاف طبقاتی می‌پردازد اما در نهایت دست بر تفکرات اشتباه انسان می‌گذارد که چگونه سالها درگیر یک نفرت کورکورانه شده. دوستی و صلح مهم‌ترین بحث این فیلم است. فیلمی که به چز چند دیالوگ که حذف کردنش لطمه‌ای به آن نمی‌زند از ریتم خوب و قابل قبولی برخوردار است. این فیلم حضور در جشنوارهای معتبری چون کن و دریافت جایزه این جشنواره و چندین حضور مهم از جمله آکادمی اسکار را نیز در کارنامه خود دارد.

| بدون نظر