۳۰ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

مربای شیرین

مربای شیرین نوشته هوشنگ مردای کرمانی داستان نوجوانی به اسم جلال را روایت می‌کند که یک روز صبح تلاشش برای باز کردن یک شیشه مربا نتیجه‌ای ندارد. مادرش، همسایه‌شان آقای زینلی، همکلاسی‌هایش، مدیر و معلم‌های مدرسه، بقالی که از او را مربا خریده، هیچ کدام یارای باز کردن در شیشه مربا را ندارند، باز نشدن در شیشه باعث بوجود آمدن شایعاتی شده که مردم را به خریدن بیشتر مربای شیشه‌ای ترغیب می‌کند. حتی زن آقای زینلی هم با خرید زیاد مربا باعث بالا رفتن قند پدر و مادرش می‌شود. از طرفی کارخانه شبدر که شیشه‌های مربا را روانه بازار کرده

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن