این قانع بودن که پدر ملت را در آورده ابتدا در گفتوگوهای دوستانه تنها مورد بحث بود. اینکه غالبا مردم جنوب از وضعی که دارند راضیاند. سالهاست که شهرهای جنوبی کشور با وجود صنایع و منابع و بندرگاههای مهم کماکان فقر را هر روزه زندگی میکنند و درآمدهای ماحصل از وجود این منابع ناپدید شده و تاثیرش در زندگی آنها دیده نمیشود. بیکاری، بیفرهنگی، نداشتن چشماندازی برای آینده و بیتفاوتی نسبت به وضع موجود همیشه در گوشه گوشهی این خطه دیده شده. شاید اگر مردم کمی از این قناعت طبعی که دارند کوتاه بیایند، ممکن است نمودش در زندگیشان بیشتر
با بالا گرفتن تب تبدیل عکسها به فرم نقاشیهای استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰