هنر و ادب
شهاب

مربای شیرین

مربای شیرین نوشته هوشنگ مردای کرمانی داستان نوجوانی به اسم جلال را روایت می‌کند که یک روز صبح تلاشش برای باز کردن یک شیشه مربا نتیجه‌ای ندارد. مادرش، همسایه‌شان آقای زینلی، همکلاسی‌هایش، مدیر و معلم‌های مدرسه، بقالی که از او را مربا خریده، هیچ کدام یارای باز کردن در شیشه مربا را ندارند، باز نشدن در شیشه باعث بوجود آمدن شایعاتی شده که مردم را به خریدن بیشتر مربای شیشه‌ای ترغیب می‌کند. حتی زن آقای زینلی هم با خرید زیاد مربا باعث بالا رفتن قند پدر و مادرش می‌شود. از طرفی کارخانه شبدر که شیشه‌های مربا را روانه بازار کرده تصمیم می‌گیرد برای عدم شکایت جلال و مادرش از آنها دلشان را به دست بیاورد اما آنها شرط مهم‌تری دارند، قصدشان این است به کارخانه رفته و آنجا را از نزدیک ببینید. تا اینکه یک روز ماشین کارخانه به دنبال او و مادرش آمده و آنها را به کارخانه مرباسازی می‌برد بعد از بازدید از آنجا به کارخانه شیشه‌سازی می‌روند. مسبب باز نشدن در شیشه مردی‌ست که در آنجا کار می‌کند. او با دیدن جلال و مادرش آنها را برداشته و به مدرسه‌ای می‌برد که جلال در آن درس می‌خواند و جلوی همه پسرش که از قضا همکلاسی جلال است را مقصر اهمال کاری او در ساخت شیشه‌های ناقص معرفی می‌کند. در همان موقع به طور اتفاقی توپی به شیشه مربای جلال خورده، روی زمین افتاده و می‌شکند. فارغ از شباهت زیاد این داستان بلند به داستان کوتاه قوطی کنسرو نوشته عزیز نسین، مربای شیرین سعی دارد روند اتفاقات را از یک تَرَک کوچک به یک شکاف بزرگ تبدیل کند، اما چیزی که در نهایت با آن روبرو هستیم، شخصیت‌هایی‌ست که از سطح وجودی‌شان پا را فراتر نمی‌گذارند. شخصیت‌های تیپیکال، فصل‌هایی که بدون جزئیات شروع و تمام می‌شوند. تلاش نویسنده برای بدست آوردن دل سینماگران تا در نهایت از روی

ادامه مطلب »