که توی اتوبوس نشسته بودم و چند ایستگاه مانده بود تا برسم به مقصد.

دختر جوانی از اتوبوس پیاده شد.

جلو آمد تا بلیط را به دست راننده بدهد.

پسر جوانی سوار بر موتور از کنارش ویراژ داد و عبور کرد و نگاهی به چهره دختر انداخت.

دوست او هم با موتور دیگری آمد ویراژی بدهد که جلوی دختر به زمین خورد.

نتوانست موتور را صاف کند.

دختر بین اتوبوس و موتور گیر کرده بود.

به زحمت موتور را برداشت .

دختر از کنارش با عجله عبور کرد.

راننده اتوبوس حرکت نکرد.

به چهره پسر جوان نگاه کرد و گفت : چی دیدی که هول کردی ؟

پسر جوابی نداد. به راننده و اتوبوس نگاهی کرد و رفت….

۲۳ نظر موضوع: خانه قبلی

23 پاسخ به “دیروز”

  1. Amir Moslemzadeh گفت:

    سلام جالب بود هر روز از این صحنه ها تماشا می کنم گاهی بی خیال رد مشوم و گاهی..

  2. اپی گفت:

    داستان هایت ساده اما بسیار زیبا و واقعگرا هستند

    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    این یه اتفاق واقعیه…

  3. مهر جنوب گفت:

    سلام
    از مطالب وبلاگ شما بهره بردم.با مطلب جدید و اما عشق منتظر حضور پر مهرتان هستم.
    رضا برومند-کوالالامپور-مالزی

  4. م.ذ گفت:

    جناب لی بلیطی نیستا پولیه
    من از جانب اون دختر به اون پسره می خوام بگم که بابا جان شماها زمانی واسه ما جذاب می شین که وقتی از کنارمون رد می شین حتی یه نگاه کوچولوهم نداشته باشین نه اینکه خودتو به کشتن بدی جونم

    پاسخ:
    سلام
    توی یزد بلیطیه…
    این اتفاق توی یزد افتاد و داستان نیست…
    یه اتفاق به ظاهر ساده است…

  5. H.salimpoor گفت:

    خوب اتفاق هر روزه ایه  تلخ هم میشه  گاهی البته  !

    ولی  آیا این داستانه؟      ثبت یک اتفاقه ؟   

    و  هدف چیه؟

    موفق باشی   .

    پاسخ:
    سلام. ممنون ار نظرت.
    این ماجرا واقعیت داشت…

  6. سلام جناب لی داستانت زیبا،خوب ومفید بود ولی اشکال بزرگش این بود که باعث میشه خانمها خیلی خودشون رو تحویل بگیرن…..

    پاسخ:
    سلام
    ممنون از نظرت…
    این یه اتفاق واقعیه…

  7. م.ذ گفت:

    با احترام به نویسنده .
    ————————
    این چه حرفیه جناب امامی ؟!
    واقعیت مطلب همینه و گاهی هم دخترا از دیدن پسرا هول می کنن شما خودتون و دیگران رو دست کم نگیرید تا دچار چنین ذهنیتی نشین این شاید یه اتفاق یا یه داستانک باشه
    کامیاب باشید

  8. چارلی گفت:

    یک جابجایی عجیب

  9. محمد مهدی بهرامی گفت:

    چشمم به راه بود اما خیابان نمی رسید
    من دیروز پاهایم را جا  گذاشتم.

  10. سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان هرمزگان با همکاری انجمن عکس هرمزگان همزمان با روز جهانی موزه با هدف معرفی آثار فرهنگی، تاریخی و چشم‌اندازهای طبیعی و بکر استان هرمزگان از نگاه عکاسان کشور و آگاهی رساندن به مردم از طریق نمایش آثار برگزیده عکاسان، سومین جشنواره سراسری عکس خلیج‌فارس را برگزار می‌نماید.
    • بخش اول : طبیعت استان هرمزگان
    • بخش دوم : میراث فرهنگی، تاریخی و صنایع دستی استان هرمزگان
    • آخرین مهلت تحویل آثار : ۵ خرداد

  11. م گفت:

    جیغ….جییییغ…….همراه ارگ زن…

    پاسخ:
    سلام
    جیغ بعد از تهیه شده….
    موسا بعد از چند ساعت دوباره زنده شد و گفت که به کار موسیقی ادامه می دهد….

  12. حنیر گفت:

    من نصف عمرمو سوار اتوبوس بودم نصف دیگه شو منتظر اتوبوس .چقدر اتفاق دیدم ازاین دست و از دستای دیگه .خانه از پایبست ویران است.

  13. شهرام گفت:

    سلام داستان بسیار جالبی بود من از طریق سینا ،سیامک و سعید باوبلاگ شما آشنا شدم خوشحال میشم به ما سر بزنید

  14. بهشب گفت:

    بشین درس بخون این همه نگاه دخترا نکن

  15. امیر مینابیان گفت:

    سلام جالب بود یک فیلم کوتاه و جالب میشه ولی یکم کار باید شود رویش/
    خوبی چه خبر کجای تماس بگیر استاد   امسال فیلم داری برای اوردی ب ه ش تتتتتتت؟

  16. چارلی گفت:

    گروه نمایش بصیرت

  17. حس خاشین…
    اون موقع قلب آدم به تپش دیگری نیاز داره

  18. زیاد اولی کسی نمیبینه!

  19. جرون گفت:

    صحنه هایی که هر روز می بینیم بی دقت. و  ثبتش می کنی به این زیبایی!
    با “سلامی دوباره” به روزم

  20. سعید گفت:

    سلام
    کجایی پسر کم کار شدی خبری ازت نیست…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.