پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

وقتی گرسنه باشم…

یکشنبه ظهر از فلکه شاه حسینی ، یه سر بطری آب معدنی رو شوت کردم تاسر کوچه . در همین حال داشتم موسیقی هم گوش می دادم . سر بطری رو تا جلوی در خونه آوردم. جلوی خونه که رسیدم دو نفر موتور سوار جلوی در ایستادند و ساعت را پرسیدند.گوشیم رو در آوردم تا از روی گوشی ساعت رو بگم که یکیشون  با یک کارد آشپزخونه به طول ۳۵ الی ۴۳  سانتی متر به سمتم اومد و به زور کارد ، گوشیم رو از دستم کشید.

چند راه وجود داشت :

۱. گوشی رو ندم و شاید کارد به پهلوم وارد می شد و بعد بَرش می داشتند و می بردنش.

۲. گوشی رو مینداختم تو خونه  و  باز ممکن بود کارد به پهلوم وارد می شد و…

۳. باهاشون مقابله می کردم باز کارد…

۴.گوشی رو میدادم و …

تو اون لحظه به همه چی فکر کردم و با زور گوشی از دستم کشیده شد و تنها یه قسمت از هندزفری تو دستم موند و رفتند…

احساس می کنم به اندازه کافی مقاومت نکردم ولی به هر حال الان فقط به خاطر مموری و تمام شماره هایی که خیلی هاشون هم مهم بودند نگرانم. البته مموری هم جز خاطراتی که با گوشیم ثبت کرده بودم چیزهای با ارزش دیگه ای نداشت.

۱. اگه احساس کردید که شماره ی غریبه ای داره مزاحمت ایجاد می کنه تا قسمتی به اون حادثه مربوط میشه.

۲. از تمام دوستانی که احساس می کنند من زمانی شمارشون رو داشتم می خوام که به شماره ایرانسلم که الان زنده شده و دستمه یک S.M.S حاوی نام و نام خانوادگیشون برای من بفرستند یا به صورت یک نظر  در قسمت نظرات این مطلب بگذارند. فعلا نظرات به صورت :

درج نظر پس از تائیده…

فعلا این شکلی ام.

همین…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

دیدگاه

و چگونه می‌شود پرنده‌ای در آسمان نظرش عوض می‌شود، دور می‌زند و برمی‌گردد؟

درباره‌ی پیر پسر

فیلم در قد و قواره‌ی تعرف و‌ تمجید‌های اغراق‌ شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین‌ نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که می‌توانست

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم