از ماهِ خدا تنها غذا نخوردنش را بلدم ولا غیر…/
از زندگی کردن تنها خوردن و خوابیدنش را بلدم ولا غیر…/
از دوستی تنها توقعش را بلدم ولا غیر…/
از رسم و رسوم تنها شکستنش را بلدم ولا غیر…/
از اشتباه تنها تکرارش را بلدم ولا غیر…/
از مرگ تنها ترسیدنش را بلدم ولا غیر …/
در این دنیای بزرگ تنها خودم را می بینم ، ذهنم تنها منفی می بافد ، درونم لجنزار بزرگیست ، عقل من تنها بی خیالی میداند و زبانش پر از یاوه است ولا غیر…/
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان
10 پاسخ
سلام
خیلی جامع بود
همش همین؟
من چیزای دیگه هم بلدم
سلام جناب آبروشن
خرابه های کدوم شهر تو آخه یه جا که نیستی (توهین نشه خودت گفتی چشمان هرزه ) بو دار نوشتیااااا … گفته باشم !!!!
تو شکسته نفسی کردی تو این پست بخاطر همین باهاش ارتباط برقرار نکردم و نمی کنم
سایت گاو خونی هم که گفته بودی رفتیم اما باز نشد که نشد
سلام
شهاب جان ازمطالب پرمحتوا لذت بردم
ممنون بابت لینک در فیس بوک جناب آبروشن
باز هم باز نشد متاسفانه
سلام
مطلبت زیبا بود
بابت راهنماییتم ممنون
من بودم فهیم
احساس نزدیکی به نوشته تون کردم…
سلام .
کیوسک افتتاح شد .
با حضور گرمتون ما رو خوشحال کنید .
شب شعر شهریور . شبی با بودن‌های ساجده
ساعت ۲۱ . چهارشنبه شب . فرهنگسرای طوبا . سالن فرهنگ