در رگهایم آب انار جاریست
وقتی که دانه های مغزم به تو فکر می کنند
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان
6 پاسخ
عجب تصویر دوست داشتنی
پاسخ:
سلام
ممنون
با بهلوز موافقم خیلی خوشمزه بود
پاسخ:
سلام
از شما هم ممنون
اب انرش ترش یا شیرین
پاسخ:
سلام
تلخ
یعنی اینقدر به دونه های مغزت فشار میاد؟
پاسخ:
سلام
بله.
شاید هم بیشتر
زیبا بود ……..موفق باشی
پاسخ:
سلام
ممنون
خوب طبیعیه. دیگه کم کم داریم به فصل انار نزدیک میشم!
پاسخ:
سلام
بله..
مخصون شب یلدا