مارکز داستانی دارد به اسم  زنی که هر روز ، راس  ساعت ۶ صبح می آمد . داستان زنی که هر روز صبح ساعت ۶ به کافه ای می رفت . داستان از جائی شروع می شود که کافه چی قصد می کند یک روز صبح به زن بگوید که عاشقش شده است . روزهای پایانی سال ۸۸ پر بود از صدای پرنده هایی که صبح ها پشت خانه ی ما از خواب بلند می شدند و بلند بلند به هم چیزی می گفتند . بلبلی که در تصویر پائین می بینید از همان هاست که صبح زود از خواب بلند می شد و پشت پنجره ی اتاق من می آمد و نارسیس وار محکم  به شیشه ی اتاق می کوبید که شاید به آن پرنده ای که روبرویش به او خیره شده برسد . او هر روز صبح راس ساعت شش می آمد . یا بیدار بودم  و می دیدمش یا تازه خوابیده بودم و با صدایش بیدارم می کرد . روزهای آخر عادت کرده بودم به آمدنش و فکر کنم که به خاطر همان روز که پرده اتاق را کاملا کشیدم که درست ببینمش بود که  آمدنش کم شد و دیگر نیامد و شاید هم هنوز می آید و نکی می زند و بر می گردد. روزهای آخر هم دیر تر می آمد …

در تصویر پائین هم دوستش را می بینید که معمولاً همراهش بود . گاهی او هم کمکش می کرد . شاید او هم به قصد رسیدن آمده بود و چون نرسیدند برای همیشه رفتند.

اطلاعاتی هم می توانید از این نوع بلبل که به بلبل خرما معروف است  را در اینجا ببینید . صدایش را هم می توانید بشنوید.

۳۲ نظر موضوع: بدین سان

32 پاسخ به “پرنده ای که هر روز ، راس ساعت ۶ صبح می آمد”

  1. همینطوری الکی باهاشون قهرم پرنده کفتر وکلاغها دوس ندارم .قاصدان سفید بال سیاه جامه..

  2. من موفق شده ام همینطوزی الکی خوشحالم از موفقیت کوچلو برا زور زدن در شب یک روز که سرم سنگین می کنه رو گردن

  3. محی گفت:

    اونا هم گرفتارن دیگه فرصت نمی کنن بیان پشت پنجره.
    در ضمن وبلاگ زیبایی دارید. لینک شدید.

  4. kiyOOsk گفت:

    سلام .
    احساس خیلی خوبیه که یه پرنده به خونت عادت کنه .

  5. من گفت:

    من چیکار کنم پنجره م بالکن نداره؟

  6. kiyOOsk گفت:

    صید سنگ بجای ماهی ! در kiyOOsk

    http://kiyoosk.blogsky.com

  7. گباسی گفت:

    سلام
    عکس های قشنگیه .
    از لبه پنجره اتاقت گرفتی؟

  8. محی گفت:

    نتیجه پایان تلاش زیبای روز زمین پاک
    http://dardelgosha.blogsky.com

    • لی گفت:

      سلام . ممنون از زحمات شما که انعکاس دادید وقایل چند ساعت بعدش رو . اتفاق تلخیست و ارگان هایی مثل شهرداری هم بی تفاوت هستند نسبت به این نوع حرکات خود جوش و انساندوستانه…

  9. گباسی گفت:

    حوصلم سر رفته بود اومدم یک سری تو وبلاگ شما و بعدش هم وبلاگ خاک گرم…

  10. گباسی گفت:

    بعضی از وبلاگ ها باز نمیشه چه باید کرد حاکم بزرگ؟؟؟؟؟؟

    • لی گفت:

      چون وبلاگشون از طریق بلاگفا یا سرویس های دیگه ساخته شده ، نه بلاگ اسکای مثل وبلاگ شما به همین خاطر ممکنه الان فیلتر شده باشه . فردا دوباره از فیلتر میاد بیرون

  11. گباسی گفت:

    توی بیشتر وبلاگ های دوستانت رفتم ولی متن ۲تا بیشتر نظرم رو به خودشون جلب کردن یکی خاک گرم یکی هم کمنزیل…. بقیه هم جالب بود…

  12. من گفت:

    یک: بیاین شرط ببندیم، ۴۰ سال دیگه همه مون، همین جا
    دو: همه چی خوشحاله
    سه: بعضی شام ها می چسبن بخای نخای
    چار: کیست مرا یاری کند؟ تلویزیون رنگیامونو بکوبونیم تو سر اون آقاهه به گوسفندامون بگیم از روش رد شن
    شش: از عدد پنج خوشم نمیاد

    • لی گفت:

      یک : خوندم پست اخیرتون رو
      دو : بله . کی مثل شما . بندر. بستنی یادبود…
      سه : بعضی شامها رو هم باید آدم بقبولونه . چه بخواد چه نخواد
      چهار : اون آقاهه هم خدا زدتش . تا چند وقت دیگه صداش در میاد…
      پنج : چقدر من از ۵ خوشم میاد خدایااااااااااا.
      شش : عدد خوبیست .
      هفت : هم عدد خوبیشت
      هشت : هم خوبه .
      نه : دلم می خواد عددا رو بیشتری بکنم . بله

  13. گباسی گفت:

    سلام
    من دوباره پیدام شد.

  14. مینو گفت:

    فکر کنم پرگل فرستادشون پیشت که حالتو بپرسن…..آخه بهم گفته بود چندتا از فامیلاشون بندر هستن ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.