نمیشه در همچین شرایطی  از نبود مرحوم حبیب زاده حرفی نزد . خاطره بسیار خوبی از ایشون دارم زمانی که سال اول دبیرستان ، دبیر زبان من بود . صندلی من همیشه کنار پنجره ی کلاس بود . جائی که تنها از پشت اون پنجره می شد یک دیوار آجری قدیمی رو دید

و شاخ برگ درختی که پشت اون دیوار بود و آسمون آبی ( که واقعاً آبی بود بیشتر)… همیشه به من می گفت  که بیرون رو نگاه نکن و

احمد حبیب زاده

حواست به درس باشه . گاهی گوش می دادم و گاهی هم باز فراموشم می شد و به بیرون نگاه می کردم . هیچ چیز جذابی به جز همین سه چیزی که گفتم پشت پنجره نبود. ولی همین که فضایی رو هر روز می دیدم که با فضای کلاس متفاوته خودش برای  من تنوع بزرگی بود … لذتش برابر با توی ماشین نشستن و موسیقی گوش دادن توی جاده ها و خیابون های مورد علاقه و  شاید هم بیشتر بود اون زمون برای من . یک روز که از این کارم خسته شده بود گفت : هر وقت پیداش کردی بگو من هم بیام ببینم . همه خندیدند حتی خودم . دیالوگ به یاد ماندنی بود . استاد حبیب زاده هم رفت در چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ ، سالی که با از دست دادن هنرمندان شروع شد و همچنان ادامه دارد . روحش شاد باد .

* منبع عکس

۱۴ نظر موضوع: نوشته

14 پاسخ به “یک خاطره ی دور”

  1. kiyOOsk گفت:

    سلام .
    روحش شاد .

    • لی گفت:

      بله . دبیر خوبی بود . من تنها به عنوان شاگرد دوران تدریسش از ایشون خاطره دارم . هیچ وقت نشد که در فعالیت های هنری در کنار ایشون باشم .

  2. kiyOOsk گفت:

    طرحی که قبل از تولد کشته شد !

    در

    kiyOOsk

    http://kiyoosk.blogsky.com

  3. محی گفت:

    دبیر من هم بود ۴ سال و جالب اینکه خودشون هم همیشه وقتی میخواست از کسی درس بپرسه به جای اینکه نگاهش کنه ازنجره بیرون رو نگاه میکرد و سوالش رو میپرسید

  4. قالب وبلاگت فوق العاده است

  5. حسن گفت:

    سلام
    با وبلاگ جديد به روزم

  6. chester گفت:

    بنده خدا دبیر ما که نبود ولی امتحان نهایی سال سوم راهنمایی یکی از مراقب هامون بود بچه ها می گفتن بکسوره .ولی هر وقت مراقب ما بود می داشت ما تقلب کنیم .خدا بیامورزدش.امتحان علوم اون سالو مدیون اونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.