بچگی همه ما احتمالا کم نبودند لقمه هایی که یا هواپیما شدند یا ماشینی که قرار بود سُر بخورند توی گاراژ دهانمان . به هر ترفندی که بود تمام غذا را به خوردمان می دادند . اگر خیلی هم می خواستیم قلدری کنیم ، یکی دو لقمه آخر را نمی خوردیم که آن هم احتمال خیلی کمی داشت . مگر می شد از ترفندهای مادرانه فرار کرد . همیشه وعده ای بود که مجابمان می کرد لقمه های آخر را بچپانیم کنار باقی لقمه ها .
ما ایرانی ها هیچگاه از هیچ مقطع تاریخی درس نمی گیریم … همین چند سال پیش خودمان را یادمان می رود که چه طور با وعده های دلخوشکنک راضی میشدیم لقمه ها را یک به یک به زور جا بدهیم توی معده کوچکمان … هم اکنون این تاریخ در حال تکرار شدن است . باز هم وعده های دلخوشکنک که به زور بدبختی ها و مصیبت ها را با وعده های پوچ می چپانیم توی این زندگی لعنتی که قرار است در آینده وضعیت بهتر شود . اما تنها یک تفاوت این میان وجود دارد . تک تک آن لقمه ها باعث رشدمان میشد . اما حالا … ؟؟
پ . ن : قابل توجه بعضی ها . کم کم شخصیت های جدید تری را به ناچار خواهید پذیرفت .
6 پاسخ
من که فعلاً از مٌکملها استفاده میکنم. مثلاً مولتی ویتامین، کوچهء علیچپ، ضعیفه نمایی و خلاصه از این دست. حالا تا فردا خدا بزرگ است. و به قول فردوسی: چو فردا شود فکر فردا کنیم. ؛-)
سلام
دارم به فردائی فکر میکنم که خیلی ها چه طور می خوان تو چشم من و شما نگاه کنند .
امثال ما حسابمون ازشون جداست …
لقمه های کوچک بچگی مان خوشمزه بود اما چاشنی شهامتش کم بود
خیلی متن جالب ودر خور تحسینی داشتی گاهی نکته های کوچکی یادمان رفته که خوب است اینطوری یاداوری شود
سلام
سپاس از توجهتون
برتری ما در عکس حرکت جهان است ;)
ما به نقطه صفر آغاز بشریت در حرکتیم
:)