پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

بعضی از آدمها

بعضی از آدمها آدم نیستند
بعضی از آدمها نر هستند
بعضی از آدمها ماده هستند
بعضی از آدمها مذکر هستند
بعضی از آدمها مونث هستند
بعضی از آدمها بچه هستند
بعضی از آدمها مرد هستند
بعضی از آدمها زن هستند
بعضی از آدمها آدم هستند
بعضی از آدمها انسان هستند.

18 پاسخ

    1. اینهایی که اشاره کردی رو اگر بخواهیم به صورت نامنظم در مورد آدمهایی که اشاره کردم به کار بگیریم فاجعه می شود، چیزی که هر روزه تکرار می شود
      مثلا : آدمهایی که نر هستند عاشق آدم هایی که مونث هستند می شوندیا برعکس
      آدمهایی که بچه هستند آنهایی که نر هستند را دوست داشته باشند یا برعکس
      آنهایی که آدم نیستند بی افتند دنبال آنهایی که انسان هستند.
      و قص علی هذه به قول دوستان.
      :)
      من جز آنهایی هستم که بچه هستند فکر می کنم.

پاسخ دادن به لی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد غذایی معمولی چیزی سرهم کردم، کارم یک معنی بیشتر نداشت. تلاش برای بقا و زنده ماندن.
وقتی غذا را سر میز گذاشتم. نسترن از اعماق یخچال یک لیمو پیدا کرد و چکاند روی غذا. کاری که صد سال دیگر هم به فکرش نبودم. آن یافتن چیزی به اسم لیمو برای طعم دادن به یک غذای تکراری اسمش زندگی کردن بود.
معنی زندگی کردن و تفاوتش با زنده بودن برایم روشن‌تر شد. زندگی کردن چاشنی اصلی زنده بودن است.
سپاس نسترن.

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها (محبین فلسطین) در حد یک غُر معمولی بگه اون‌ پولی که قراره واسه اربعین خرج کنید رو بدید به گرسنگان فلسطینی؟
خیر.
چرا؟
چون باید از حکومت این رو بخوان. و در این دوراهی دلسوزی برای فلسطین (شبه اخلاقانه، کم خطر و ریاکارانه) و مطالبه از حکومت (با شهامت و حداقل اندکی صادقانه)، به سیس انسان‌دوستی گرفتن در حد اعلام اینکه فلسطینی‌ها گرسنه هستند قناعت می‌کنند‌. و هزینه‌ای بیش از این هم حاضر نیستن بدن.
از طرفی اون وجهه نوع‌دوستی‌ (فیک‌) که از جنس همون «وطن‌پرستی» دوازده روزه بود هم حفظ می‌شه‌. هم خودشون راضی هستند و هم حاکمیت‌.
چرا نوع‌دوستی فیک؟
چون یکبار به وضعیت اسفبار هم‌وطن‌هامون در سیستان، بشاگرد و هزار جای دیگه‌ی این مملکت که در فقر مطلق هستند به اندازه یک هشتگ هم حاضر به همراهی و یا به پرسش کشیدن حاکمیت نبودند. خروجی این اداها می‌شه مبارزه بی‌خطر با دشمنان جمهوری اسلامی، یا نهایتا وزیر مخابرات یا نمایندگان شورای شهر.

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم هم نشد بروم پیشش. خانه‌اش هنوز محله پانصد دستگاه سر خیابانی بود که به اسم پسر شهیدش نامگذاری کرده بودند. همین چندین روز پیش که مادرم به او سر زده بود، تصویری تماس گرفت تا چند کلامی با هم حرف بزنیم. جز شوخی‌های همیشگی چیزی نگفت. یکبار که تهران خانه پسرش رفته بودم و خودش هم بود دائم شعری قدیمی می‌خواند که سر به سرم بگذارد، که: مهمان روز اول ناز و نیازی، روز دوم نون و پیازی روز سوم چوب درازی. توی یک سال گذشته این دومین بار بود که به هر ترتیبی می‌شد تصویری گپ می‌زدیم و می‌گفت: شهاب برات یه پیازی بزرگی کنار گذاشتم. میخندیدیم. اما خاطره شیرین‌تر صبح همان روزی بود که شعر نون و پیاز را برایم خواند. داشتیم سر سفره صبحانه می‌خوردیم. یک تکه نان محلی که سفت شده بود را از آن سمت سفره انداخت سمتم و گفت: «این نون دندون فیلم هم نمیگیره. شهاب تو بخور». هنوز که یادش می‌افتم خنده‌ام می‌گیرد. توی همین روزهای جنگ و درگیر و دار قطعی اینترنت، توی گروه خانوادگی پیام گذاشتم که همگی خبری از احوالشان بدهند. دو روز بعد اولین پیام از برادرم توی گروه نوشته شد که متاسفانه خاله فوت شد. باورکردنی نبود. همه چیز به یکباره اتفاق افتاده انگار. بدون هیچ بیماری زمینه‌ای. در عرض چند ساعت. جز خاطرات خوب چیزی از او در ذهنم نیست.

بعضی از آدمها

18 پاسخ

    1. اینهایی که اشاره کردی رو اگر بخواهیم به صورت نامنظم در مورد آدمهایی که اشاره کردم به کار بگیریم فاجعه می شود، چیزی که هر روزه تکرار می شود
      مثلا : آدمهایی که نر هستند عاشق آدم هایی که مونث هستند می شوندیا برعکس
      آدمهایی که بچه هستند آنهایی که نر هستند را دوست داشته باشند یا برعکس
      آنهایی که آدم نیستند بی افتند دنبال آنهایی که انسان هستند.
      و قص علی هذه به قول دوستان.
      :)
      من جز آنهایی هستم که بچه هستند فکر می کنم.

پاسخ دادن به لی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان

یک تصادف ساده

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر

ما در استودیو جیبلی

با بالا گرفتن تب تبدیل عکس‌ها به فرم نقاشی‌های استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر