از اینکه بی موقع حرفی بزنم بدم می آید. گاهی حرفی را تا نیمه می گویم و بعد می بینیم اصلا نباید می گفتمش و همان حرف را به طرز دهشتناکی به اتمام میرسانم که شنونده خودش متوجه می شود این حرف را نباید می شنیده. گاهی عذاب وجدان حرف های گفته شده تا مدت ها رهایم نمی کند. گاهی با دقت گذاشته ام حرفی را به موقع بگویم. اما عوامل خارجی و ناخواسته آنچنان با قدرت به سمتم هجوم می آورند که گفتن آن حرف به زودتر از زمانش موکول میشود و میگویمش. (به اجبار)
این از ناخواسته حرفی را بی موقع گفتن افتضاح تر و دردناک تر است.