
وبلاگ فراموشی لی به همت کارنجک لباس نو به تن کرد. ممنون از محسن که مثل همیشه زحمت طراحی و دوخت این لباس جدید رو کشید.
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
4 پاسخ
تبریک ب تو و ممنون از محسن،
حس بهتر و راحتری شده این جامه
ممنون جبی جان.
اره . حس بهتری داره.
تبریک می گم. ایشالا لباس جدید بش میاد:-)
ممنون. لطف داری احسان :)