یادداشتی از ویرجینیا وولف

لئونارد روز یکشنبه اتاق ژاکوب را تا آخر خواند. به نظر او بهترین کار من است. اما نخستین اظهار نظرش این بود که به نحو شگفت آوری خوب نوشته شده. با هم درباره اش بحث کردیم. می گوید کاری نبوغ آسا است. فکر می کند مثل هیچ رمان دیگری نیست؛ می گوید آدم هایش اشباح هستند؛ می گوید بسیار عجیب است. می گوید من هیچ فلسفه ای برای زندگی ندارم؛ آدم های رمان هایم عروسک های خیمه شب بازی هستند، دست سرنوشت آن ها را این سو و آن سو می راند. او موافق نیست که کار سرنوشت چنین است. فکر می کند بهتر است در کتاب بعدی روشم را روی یکی دو پرسوناژ پیاده کنم؛ او آن را بسیار جالب و زیبا یافت، و بدون وقفه ( به جز صحنهٔ جشن ) و کاملا ادراک پذیر. پُکی چنان حواسم را پرت کرده که نمی توانم این یادداشت را چنان که باید به طور جدی و رسمی بنویسم، چون نگران و هیجان زده هستم. ولی به طور کلی خوشحالم؛ هیچ کدام نمی دانیم نظر خواننده ها چه خواهد بود. تردیدی ندارم که ( در چهل سالگی ) راهی را یافته ام تا چیزی را با صدای خود بگویم: و این خود چنان برایم جذاب است که می توانم بدون تحسین و ستایش به راه خود ادامه دهم.

چهارشنبه ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۲ – یادداشت های روزانه

#یادداشت

@OrganonChannel

بدون نظر موضوع: پیام‌هایی از دنیای دور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.