چند پیش بهروز عباسی، دوست هنرمند مطلبی در وبلاگش گذاشته بود که باعث ایجاد سوال مهمی شد. عنوان مطلب این است: “هنر کم خاصیت در بندرعباس”.
مطلب به نقد یکی از آثار اینستالیشنی پرداخته بود که مدتی قبل در یکی از گالریهای شهر بندرعباس به نمایش درآمده بود. بهروز در این مطلب به نکتهی مهمی میپردازد. و آنهم اینکه چرا هنر در بندرعباس خاصیتی ندارد. و انگشت اشارهش در آن مطلب به سمت هنر چیدمانی از احسان میرحسنی رفته بود.
این مطلب دو واکنش مختلف را برمیانگیزد. ۱- خوشحالی از اینکه هنوز زبان نقد در این شهر فروبسته نشده و ۲- نگرانی از این بابت که ما به صورت گزینشی انگشت نقد را به سمت آثار هنری دراز میکنیم.
سوال اصلی این است که هر ساله تعدادی از هنرمندان این شهر آثار تولید میکنند و در معرض عموم قرار میگیرد، در این بین برای چند اثر هنری متنی نوشتهایم با عنوان هنر بی خاصیت؟ آیا اصولا باقی آثار هنری در این شهر خاصیتی داشتهاند که این یکی از بینشان بیخاصیت در آمده؟ اینهمه آثار کپی و جعلی وجود دارند چندتایشان را به نقد کشیدهایم؟ تنها یک هنر با خاصیت در زمینه ادبیات، تجسمی، عکس، موسیقی، تئاتر، سینما و هر آنچه که با ان برخورد داشته بگوید و خاصیتهای آن را بشمارد تا کمی این متن باورمان شود.
مشکل ما در این شهر نبود منتقد نیست، نبود نگاه مستقل است. نگاهی که از زیر تیغ نگاه «شبهه» منتقدانهمان دوست و دشمن نشناسیم. همانقدر که یک هنر چیدمان زبان ما را، قلم ما را به نقد وا میدارد، یقهی مثلا هنرمند تئاتر را بگیریم و بگوییم این اثری که به خاطرش زمان و پول مخاطب و اعضای گروهت را گرفتی چه خاصیتی داشت (به جز شوآف)؟ این فیلمی که شما به خاطرش هزینه کردهای خاصیتش چه بوده؟ این اثر تجسمی (عکس، نقاشی و …) که به خاطرش گوش فلک را کر کردهای خاصیتش چه بوده؟ اولین جوابی که به ذهن خطور میکند این است که منتقد از ترس طرد شدن از دوستان و اطرافیانش که در شاخههای مختلف مشغولند، همچین سوالی را هرگز نمیپرسد و در اولین فرصت سوال را از غریبهترین گزینه میپرسد. اگر چه در این فضای کوچک که هنرمندان در آن زیست میکنند، همگی به نوعی با هم دوست و آشنا هستند. اما درصد میزان آشنایی چقدر در این نگاه تاثیر میگذارد؟
شاید اگر یک متن نوشته میشد و در آن ابتدا توضیح میداد هنرهای خاصیتداری که در این چند ساله در این شهر تولید شدهاند چیست بعد از آن میشد به هنرهای بیخاصیت هم پرداخت. که در آن شاید باید تعصب (کلیدواژهی مهمی که در نوشتههای بهروز دیده میشود) را کنار گذاشت و تمامی اطرافیانمان را در دستهی هنر بیخاصیت قرار داد. رویدادی که از شیوهی نوشته و رویکردی که تا کنون دیده شده مشخص است هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد.