پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

از صفحه سعید آرمات

نامش سید علی حسینی بود شغل : پاکبان حدودا سی ساله در اثر گرمای شدید مثبت پنجاه درجه ی این روزهای کوفتی بندرعباس به کما رفت و مرد. به همین سادگی .البته که دمای هوای بندرعباس هرگز بنا به مصلحت از سی و هشت فراتر نرفته است. جزیی از خاک هیچ جغرافیایی نبود تا برایش جنبش اعتراضی فراگیر در اینستاگرام راه بیفتد. صرفا نامی بود و یک شغل. یک کارگر یک هوموساکر . آقای کیانوش جهانبخش تنها عضو شورای شهر بندرعباس که این عکس را به اشتراک گذاشته و از عموم دعوت کرده تا با نریختن زباله بر زمین بیاییم به این قشر کمک کنیم دقیقا با همین لحن و همین بیان من در این شورای هردمبیل و آشفته تنها همین آقای جهانبخش را می شناسم که می شود گاهی درباب معضلات شهر با او حرفی زد. باقی که خدا زیاد کند از این عمله عکره های تازه به دوران رسیده رجاله های سیاسی اند که دوهزار نمی ارزند. اما چه بگویم ؟ که آخر در دمای پنجاه درجه حتی جارو کشیدن بر آسفالت خالی هم بخارات قیر آدم را می کشد. دیگر اینکه این آدمها به کدام حقوق سر وقت ماهیانه بر سر کارند و با چه بیمه ای و زیر دست کدام پیمانکار حلال زاده ای ؟ با چه وضعیتی به لحاظ درمانی ؟ چند وقت به چند وقت قلبشان مورد آزمایش قرار می گیرد و فشارشان سنجیده می شود. این چیزها اساسا مال اینجور ادمها نیست. بیایید آشغالهایمان را بر زمین نریزیم یک شعار شیک تلوزیونی است. اساسا کار این دسته آدمها به اینجا نمی کشد. انچه سید علی حسینی ها را کشته است و می کشد تبعیض است و ظلمی که کارفرمایان و پیمانکاران با قراردادهای ظالمانه شان بر این ادمها رقم می زنند. ای کاش جزییاتی از پرونده حقوقی بیمه و قرار داد این کارگر و امثالهم با پیمانکار علنی شود. من مطمئنم چیزهایی به مراتب بهتر از شعار آشغال نریزبم عاید مان می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

درباره‌ی پیر پسر

فیلم در قد و قواره‌ی تعرف و‌ تمجید‌های اغراق‌ شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین‌ نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که می‌توانست

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد