خوک آخرین ساخته‎‌ی مانی حقیقی داستان کارگردان صاحب‌نامی به نام حسن را روایت می‌کند که مدتی‌ست به علت ممنوع‌الکار شدن به ساخت تیزرهای تبلیغاتی رو آورده. او که همیشه با زنی به نام شیوا مهاجر همکاری می‌کرده حالا نمی‌تواند ببیند او همکاری جدیدی با کارگردان شناخته نشده‌ای به اسم سهراب سعیدی را آغاز کرده. از طرفی در شهر یک قاتل سریالی پیدا شده و کارگردان‌ها را بی هیچ ارتباط منطقی می‌کشد. حسن از اولین افرادی‌ست که بالای سر یکی از آخرین کشته‌‌ها یعنی سهراب سعیدی می‌رسد. جامعه به حسن مشکوک می‌شود و کمی بعد شیوا که علاوه بر همکاری دیرینه با حسن، رابطه عاطفی نیز با او دارد کشته می‌شود. حسن برای رهای شدن از حرف جامعه دست به تصمیم عجیبی می‌زند که او را به خطر بزرگی نزدیک می‌کند.
تلاش مانی حقیقی برای رسیدن به سینمای پست‌مدرنی که از هر ژانری چیزی را به عاریه گرفته باشد، پارامترهای ژانریک را به هجو بگیرد و آنها را در نقطه‌ای کنار هم قرار دهد به نتیجه نرسیده و باعث پدید آمدن اثری شده که نه می‌توان آن را پست‌مدرن نامید و نه آنچنان برای تحلیل‌های نشانه‌شناختی به اثری چون «اژدها وارد می‌شود» نزدیک می‌شود. مانی حقیقی بیش از آنکه نگاهی به مولفه‌های ژانری داشته باشد تاثیر گرفته از نگاه کارگردان‌هایی‌ست همچون آلخاندرو خودورفسکی (کارگردان شعر بی پایان-۲۰۱۶) در صحنه رقص سوسک‌ها، میشل گندری در صحنه خوشحال شدن حسن در ماشین پس از دیدار آخرش با شیوا مهاجر، تارانتینو در صحنه کشتن‌ها و تکه شدن کاراکترها با تفنگی که آنچنان زور زیادی ندارد در پایان فیلم، میازاکی (قلعه متحرک هاول-۲۰۰۴) در صحنه رویای ملاقات حسن و شیوا مهاجر پس از مرگش، فیلم‌های تاریخی پازولینی در صحنه فیلمبرداری سهراب سعیدی. همه و همه نشانگر ذهن فیلم‌باز مانی حقیقی‌ست که دست به درآمیختن علایق سینمایی خود زده. او انگار در این تلاش آنچنان کاری به ژانرها، نقد و به هجو کشیدنشان ندارد. او می‌خواهد کولاژی از علایق سینمایی‌اش را به تصویر بکشد، اما فیلمنامه در یک پایان غیر منتظره مخاطب را ناامید می‌کند. از تصمیم عجیب حسن برای رها شدن از حرف مردم تا پسورد اینستاگرامی که می‌خواهد بگوید همچنان به یاد همسرش است (که اصلا منطقی به نظر نمی‌رسد چون حسن از همان ابتدای فیلم در آتش شوق و حسادت رسیدن به شیوا لیوان را در دستش می‌شکند). تمامی اینها سبب می‌شود ذره ذره آن حس و حال خوب ابتدای فیلم تا انتها رنگ باخته و انتظار بیننده از یک پایان‌ درخشان برآورده نشود.
پوشیدن لباس سوسک و حضور در یک مهمانی بالماسکه، سوسک‌هایی که به طرز شاعرانه‌ای در یک پیام بازرگانی می‌میرند، شخصیتی به نام آنی که ناگهان وارد داستان شده و ناگهان نیز حذف می‌شود، ماموران امنیتی که سوار بر قایق پدالی با بدنه قو، حسن را که سوار بر قایق پدالی با بدنه شیر است دستگیر می‌کنند از جمله تلاش‌هایی‌ست برای پررنگ شدن نقش نشانه‌ها در فیلم اما پیش از آن داستان است که از نفس می‌افتد و دیگر رمقی برای پرداختن به این نشانه‌ها نمی‌گذارد.
در کل دیدن فیلم متفاوت خوک را از دست ندهید. از اندک تلاش‌هایی‌ست که می‌خواهد شوخی کند، حالا کمی با ژانر و بیشتر با کارگردان‌های صاحب سبک دنیا. اطلاعات بیشتر فیلم را در صفحه ویکی‌پدیای آن بخوانید.

بدون نظر موضوع: سینماتوگراف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.