۱۷ خرداد ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

شکار گوسفند وحشی

«شکار گوسفند وحشی» رمانی نوشته هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی معاصر است. این کتاب داستان مرد جوانیست که ناچار می‌شود همه زندگی خود را برای پیدا کردن یک گوسفند رها کند. این گوسفند یک گوسفند معمولی نیست، گوسفندیست که ذهن افراد را تسخیر می‌کند و از آن ها به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهدافش استفاده می‌کند.
«نمی‌دونم، یه چیزی توی وجود تو هست. مثلا یه ساعت شنی:روی آدمی مثل تو میشه حساب کرد که وقتی شن‌ها تموم شد اون ساعت شنی رو برگردونه.»-از متن کتاب
اگر داستان‌های کوتاه موراکامی را خوانده باشید، شخصیت‌های داستان بسیار برایتان آشنا و قابل پیش بینی می‌شوند. به عنوان مثال می‌توانید شخصیت «ج» را در داستان «کینو» کتاب «شهر گربه‌ها»ی موراکامی پیدا کنید. یا می‌توانید به دنبال مؤلفه‌های شخصیت مرموز موش صحرایی در داستان «دیروز» بگردید. برای من که بلافاصله بعد از خواندن کتاب شهر گربه‌ها به سراغ «شکار گوسفند وحشی» آمدم فضا و شخصیت ها بسیار آشنا بود. به طوری که بعد از خواندن چند فصل یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دنبال فصلی از کتاب می‌گشتم که چند روز پیش خوانده بودم و به توضیح روابط و شرایط موش صحرایی، شخصیت اول داستان و ج می‌پرداخت. اما هیچوقت این فصل از کتاب را پیدا نکردم! انگار ذهنم برآیندی از آنچه از موراکامی خوانده را برای شناخت شخصیت‌ها استفاده کرده بود و مجموعه ای از اطلاعات تازه برای ذهن من ساخته بود.
موراکامی از نمادها و نشانه‌های مختلفی برای بیان هدفش استفاده کرده است. بیشتر مفاهیمی که به کار می‌برد ریشه در فرهنگ ژاپن و اتفاقاتی که آنجا افتاده است دارد و این مساله کار خواننده را کمی سخت می‌کند. مساله‌ای که در کتاب «شکار گوسفند وحشی» مطرح می شود تولد یک ایدئولوژی از دل جنگ و در انتها مرگ آن است. ایدئولوژی که بسیاری از ویژگی های حکومت دیکتاتوری و کمونیسم را در خود دارد. ایدئولوژی خطرناکی که در قالب یک گوسفند بی‌آزار خود را در ذهن افراد جا می‌کند، از مرگ یک انسان سر بلند می‌کند و با مرگ انسان دیگری به زیر خاک می‌رود. هرچند در انتهای کتاب با حلول شخصیت موش صحرایی در مرد گوسفندی انگار این ایدئولوژیِ نامیمون همچنان به حیاتش ادامه می‌دهد اما دیگر قدرت سابق را ندارد یا شاید با انفجار پایان داستان او هم از بین رفته است.
از نظر من موراکامی داستان را خوب شروع می کند و در نیمه اول جزئیات قصه و کاراکترها به خوبی ماجرا را همراهی می‌کنند.نیمه پایانی داستان درگیر توصیفات غیر ضروری می‌شود و شخصیت‌هایی در قصه حضور پیدا می‌کنند که حذف آن ها ضربه‌ای به اثر وارد نمی‌کند. در پایان داستان ناگهان همه چیز به هم دوخته می‌شود و با یک انفجار قصه به پایان می‌رسد. مانند پایان خیلی از فیلم‌های هالیوودی! وقتی نمی‌دانیم چطور هم قصه را تمام کنیم و هم جذابیت داستان را حفظ کنیم بیاییم یک انفجار در دور دست را؛ در حالی که شخصیت محوری به آرامی از منطقه دور می‌شود، در پایان قصه بگنجانیم. چرا انفجار؟ چرا مرد گوسفندی را به حال خودش رها نکنیم که در انزوا زندگی کند؟ مگر غیر از این است که یک تفکر بعد از اینکه فرصت ظهور پیدا کرد دیگر از بین نمی‌رود و در پایان عمرش تنها به انزوا کشیده می‌شود؟
محمود مرادی، مترجم اثر همه تلاشش را کرده برای بخش هایی که احتمال سانسور آن‌ها وجود دارد جمله هایی به کار ببرد که از زیر تیز سانسور سالم بیرون بیایند. در بخش‌هایی از کتاب نمی دانستم به خاطر این ویژگی خوشحال باشم که می دانم چه اتفاقی افتاده یا عصبانی باشم که میدانم مساله چیست اما دارم چیز دیگری را در لفافه می خوانم تا خودم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده است.
در آخر پیشنهاد می کنم «شکار گوسفند وحشی» یکی از آثار مهم هاروکی موراکامی را بخوانید و لذت ببرید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *