خشونت انگار بخش جداناپذیر آثار فاتح آکین شده، این بار با خشونتی طرفیم که بارها در مقابل دوربین به صراحت دیده میشود. تا جایی که ممکن است چشمانتان را در جاهایی از فیلم ببندید. دستکش طلایی داستان واقعی قاتل زنجیرهایست که در دهه ۷۰ در آلمان زنهایی غالبا فاحـشه را به بدترین شیوه کشته و اندام قطعهقطعه شدهشان را در جاهای مختلف خانه زیرشیروانیاش مخفی میکند. او در نهایت به خاطر آتش سوزی در طبقه پایین آپارتمانی که در آن زندگی میکند لو رفته و پلیسها او را دستگیر میکنند. چیزی که فیلم را جذاب میکند علاوه بر اینکه فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، نگاه روانکاوانه خوب فیلمساز به شخصیت اصلی آن است. جوانی تنها، دارای انبوهی عقدههای فروخورده مخصوصا عقدههای جنـسی که در طول زمان نه تنها حل نشدهاند بلکه تحقیر هم شدهاند. استفاده خوب و به جا از دوربین روی دست در لحظات پر التهاب فیلم، برشهای هوشمندانه برای کم کردن از میزان خشونت در لحظاتی که هونکا (شخصیت اصلی) دست به جنایت میزند، طراحی صحنه عالی فیلم که زندگی پر تعفن هونکا را به تصویر میکشد از درخشانترین بخشهای این فیلم آلمانی به شمار میرود. دستکش طلایی علاوه بر رجوع به یک روایت مستند، واکاوی یک انسان تنها و دائمالخمر است. کسی که الکل نه تنها او را از کار و زندگی بلکه از یک رابطه ساده دوستانه نیز دور میکند. به جز چند سوال که در فیلم برایشان جوابی نیست و رفتارهایی که شخصتهای آسیب دیده از خودشان نشان میدهند و منطقی به نظر نمیرسد در باقی فیلم با یک اثر کم نقص طرفیم. اثری که خواسته به روحیات شخصیت اصلی داستان تا حد ممکن نزدیک شود.
چیزی که فیلم را دردناکتر میکند قتلهای هونکا نیست بلکه بیشتر بدبختی آدمهاییست که به دست او کشته میشوند. انسانهایی که به اندازه هونکا تنها هستند و از سر ناچاری پیش او میروند. این بدبختی تکثیر شده در آدمهای هم طبقه با هونکاست که فیلم را تلختر میکند. دستان خونآلود هونکا در کنار نام دستکش طلایی (نام باری که هونکا اغلب زنهایی که میکشت را برای اولین بار در آنجا میدید) یکی از انتخابهای هوشمندانهایست که کارگردان توانسته برای آن یک کارکرد استعاری نیز تعریف کند. دستکش طلایی از آخرین فیلمهای فاتح آکین کارگردان ترکیهای-آلمانیست که برای اولین بار در شصتونهمین جشنواره برلین به نمایش در آمد اما در کل نتوانست نظر منتقدان را به خودش جلب کند.