فیلم «مارتا مارسی مِی مارلین» داستان سرراستی دارد؛ دختری از خانواده ثروتمندش جدا شده و خودش را به گروهی می‌سپارد که به صورت کلونی در یک مزرعه زندگی می‌کنند. قوانین ساده و بدوی زندگی در آن مرزعه و همین‌طور رفتار خشونت‌آمیزی که با حیوانات و انسان‌ها دارند مارتا را از آنجا فراری می‌دهد. او به خواهرش پناه می‌برد و سعی می‌کند از گذشته‌ی تلخی که در آن مزرعه داشته خودش را دورتر کند. فیلم «مارتا مارسی…» در اوج سادگی در بیان، دو رویکرد مختلف را نقد می‌کند، مارتا از مزرعه‌ای که تفکرات چپ را نمایندگی می‌کند گریخته و در خانه‌ی خواهرش که زندگی سرمایه‌داری را نمایندگی می‌کند هم نمی‌تواند بماند، او خودش نماینده نسل جوانی‌ست که بین این دو نگاه سردرگم است و از هر دو دل خوشی ندارد. فیلم به طور سمبلیک بخش‌هایی از هر دو رویکرد را به تصویر می‌کشد و ضعف‌ها و کاستی‌هایش را به نمایش می‌گذارد. فیلم که آکنده از تصاویر زیبا و رنگ‌های چشم‌نواز است کمی از تلخی روزگاری که مارتا گذرانده می‌کاهد، اگر چه فیلم شبیه به فیلم کارگردان‌هایی‌ست که اولین فیلم بلندشان را ساخته‌اند (که دقیقا همین‌طور است)، اما چیزی از روان بودن و خوش ریتم بودنش کم نمی‌کند، و البته سادگی‌ فیلم هم خام‌دستانه به نظر نمی‌رسد.

بدون نظر موضوع: سینماتوگراف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.