پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

از مجموعه صدای سوم – ترجمه احمد اخوت

داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی می‌کنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰ – ۱۹۱۰ = دوره ی ناتورالیسم ۱۹۱۰ – ۱۹۴۵ = دوره ی مدرنیسم ۱۹۴۵ – ۱۹۶۳ = دوره ی پس از جنگ ۱۹۶۳ – ۱۹۸۰ = دوره ی اعترافی ۱۹۸۰ – ؟ = دوره ی پسامدرنیسم

ادامه مطلب »

صندوقچه اسرار

سعی می‌کنم شخصیت آدم‌ها را عین یک صندوقچه‌ی قدیمی باز کنم و دانه دانه خصایص‌ اخلاقی و رفتاری‌شان را از هم تفکیک کنم و تعریفم‌ از آن‌ها به یک ویژگی‌ گل‌دُرشت‌‌تر خلاصه نشود، اما چیزی که همواره باعث می‌شود فاصله‌ام را نسبت به بقیه تنظیم کنم «احترام» است. شخصی که بی‌احترامی می‌کند لایق بی‌احترامی‌ست، اما وقتی خواسته یا ناخواسته بی‌احترامی می‌بینم نمی‌توانم یکجا بایستم و نظاره کنم. دور می‌شوم. چون در بی‌احترامی برای بار دوم خودم را مقصر می‌دانم.

ادامه مطلب »

رقیق‌کنندگان شر

به کار بردن برخی اصطلاحات برگرفته از اندیشمندان غربی در فضای سیاسی ایران گاهی خلط مبحث و آدرس غلط دادن است. چندی پیش برای اولین‌ بار مناظره یکی از اصلاحطلبان سنتی با روزنامه‌نگار ایرانی خارج از کشور را شنیدم. حرف‌ها همان حرف‌های همیشگی بود؛ «باید با صندوق رای ذره ذره همه چیز را اصلاح کنیم.» استاد حتی یک نمونه از دست آوردهای جریان اصلاح‌طلبی که دارد عمرش به سی سال می‌رسد هم توی چنته‌اش نبود که مثال بزند. اما چیزی که قضیه را اسفناک‌تر می‌کرد. ساده‌اندیشی ایشان نبود. ساده‌لوحی‌ نهادینه شده در فکر و ذهنش بود که قصد داشت به

ادامه مطلب »

شرکت در هفته فیلم و عکس

نزدیک به اواسط آذر از دفتر انجمن سینمای جوان بندرعباس تماسی داشتم مبنی بر ارائه یکی دو تا از فیلم‌هایم برای نمایششان در انجمن. چیزی که شنیدم و یا متوجه شدم نمایش هفتگی فیلم بود (که بیشتر مخاطبانش بچه‌های خود انجمن هستند). قبول کردم و چند وقت بعد دو تا از فیلم‌هایی که قبل‌تر هم به نمایش در آمده بود را فرستادم. توی دی ماه متوجه شدم که فیلم‌ها برای هفته فیلم‌وعکس در نظر گرفته شده‌اند. شاید در طی آن تماس تلفنی من عبارت «هفته فیلم و عکس» را درست نشنیدم. اما اگر با وضوح بیشتری متوجه می‌شدم فیلم‌ها برای

ادامه مطلب »

فیلم نامحبوب من

سالانه صدها فیلم با موضوع عشق پیری در سینمای کوتاه ساخته می‌شود که اتفاقا خیلی از این‌ها هم آثار خوبی‌ست. همین‌طور سالهاست در سینمای کوتاه و مستقل فیلم‌ها فارغ از مساله حجاب اجباری و دست و پاگیر بازیگران ساخته می‌شوند. که باز هم توی آنها آثار قابل توجهی دیده می‌شوند. ضعیف‌ترین آنها را با کلیشه‌ای‌ترین پایان‌بندی‌ها در نظر بگیرید، می‌شود: «کیک محبوب من».

ادامه مطلب »

درک زیبایی شناسی ما

درک زیباشناسی ما وابسته به منشا و خاستگاه ماست. ما هر آنچه که وابسته به طبیعت باشد (جایی که از آن شکل گرفته‌ایم) را زیبا قلمداد می‌کنیم و معیار زیبایی‌شناسی‌مان را بر اساس خود طبیعت تعریف می‌کنیم. در واقعا طبیعت به ما یاد داده که دوستش داشته باشیم و زیبا بدانیمش.

ادامه مطلب »

شاید چون بلد نیستی راه بری، تو زندگیت به هیچ جا نرسیدی؟

ادامه مطلب »

حرف‌هایی که می‌گویند، حرف‌هایی که نمی‌گویند

بیش از دو سال است که دیگر در آن شهر زندگی نمی‌کنم. من از آن شهر رفتم اما انگار آن شهر از من نمی‌رود. از سال ۸۳ که جدی فیلمسازی را شروع کردم (دبیرستانی بودم) تا الان که ۲۰ سال می‌گذرد. تنها ۵ بار جایزه سینمایی در آنجا گرفتم. یکیش برمی‌گردد به سال ۸۷ که بعد دوستان از دماغم درآوردند. یکی گفت حقت نبوده. یکی گفت رفتم از فلان داور پرسیدم اصلا یادش نبوده. جایزه‌ام دو تا سکه بود که توی دو برهه‌ی زمانی که اوج خالی بودن حسابم بود فروختم. یکبارش آس و پاس وسط تهران از زور بی‌پولی

ادامه مطلب »

کنش‌های بسیار بسیار تاثیرگذار

این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیده‌ایم، نتیجه‌اش را نمی‌دانم. حتی نمی‌دانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا چیز دیگری. اما انگار توی همین سیکل گیر کرده‌اند. سیکلی که نتیجه‌اش را سالهاست روی زندگی میلیون‌ها هم‌وطن دیده‌ایم. برای راحتی بیشتر این سیکل را به صورت منولوگ‌ها و دیالوگ‌هایی که غالبا به کار می‌برند می‌نویسم: ۱- شرایط مسخره است. گرونی و فیلترینگ امان‌مون رو بریده. ۲- لعنت بهشون. ۳- لعنت بهشون. ۴- ااااا، انتخابات. اما من تحریم می‌کنم. ۵- وای اگه رای ندم یکی عین جلیلی میشه رئیس جمهور. ۶- بریم رای بدیم وضعیت

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

ما در استودیو جیبلی

با بالا گرفتن تب تبدیل عکس‌ها به فرم نقاشی‌های استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن