۳۱ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

اولین نامه ب خدا (دوم)

اولین نامه ب خدا سلام خدا جان، خوب هستی؟ این‌جا حال ما خوب است. از زمین و اسمان بر ما می‌بارد؛ نزولات اسمانی را می‌گویم. دستت درد نکند. ولی سهم ما مثل همیشه کم است. همان‌طور ک قول داده بودم، درس‌هایم را خوب خوب می‌خوانم. حتا دیکته را ۰.۵ نمره از ان رحیم دست‌ و پا چلفتی ک همیشه من‌ومن می‌کند و چغلی بچه‌ها را پیش اقای درست‌کار – اقا ناظم – می‌کند، بیش‌تر شدم. خدا جان ولی راستش را بخواهی خیلی نامردی، من خیلی از دستت ناراحت هستم. چطور دلت امد؟! اجازه بده از اول تعریف کنم. البته احتمالن

ادامه مطلب »

چه کسی می داند ؟

از قدیم و ندیم گفته اند : آدم بی گوشت دستش به گربه نمی رسه ، می گوید : پیف پیف ! گوشت گربه بو میده ! خدای نکرده اگر در بین شما دوستان عزیز کسی وجودش را داشته باشد که خیال کند این ضرب المثل دستکاری شده ، بدون شک خود او احتیاج به دستکاری و تنظیم دارد . شما به گیرنده های خود دست نزنید . ما از طریق همین سایت به خانه ی آن شخص خواهیم آمد و گیرنده اش را تنظیم می کنیم . آنقدر حرف تو حرف آمد که یادم رفت چرا پای این ضرب

ادامه مطلب »

سلام

سلام. بنده نماینده ویکی‌لیکس در خاورمیانه هستم. (لطفن اهسته بخوانید کسی نفهمد) همه رازهای شما را می‌دانم ولی چون همه، رازهای مرا می‌دانند پس سکوت فاش‌کننده نهان است. دی ۸۹ احسان ن پ.ن: تشکر فروان از لی عزیز برای اعتماد ب من و در اختیار قرار دادن این فضا نویسنده : احسان ن

ادامه مطلب »

ملت خوشبخت

قبل از هر چیز اول دی ماه را به خودم ، شما و کلیه ی مردم ایران و جهان تبریک می گویم و از سازمان یونسکو در خواست دارم تا امروز را به ثبت جهانی برساند تا هر سال این روز را مردم دنیا جشن بگیرند . بالاخره بعداز ماه ها انتظار کشنده،بزرگترین طرح اقتصادی ایران و شاید جهان به اجرا در آمد . { تا کور شود چشمان حسودان و بد خواهان } از الآن با این دو چشم خود میبینم که دور زمانی نگذرد که در قله ی اقتصاد جهان ایستاده ایم و به دیگران فخر میفروشیم .

ادامه مطلب »

از کدوم آسمون پول می باره؟

پس از مدت درازی خانه به دوشی و گذراندن لحظه های زعفرانی پای تلویزیون سیاه و سفید و عدم صرف هرگونه تنقلات و مشغولیات از جمله صبحانه و ناهار وشام سرانجام توانستیم یک واحد نقلی را در یک آپارتمان نوساز بخریم . دلاله می گفت:این خونه برکت داره ، از آسمونش پول می باره ! هنوز عرق اسباب کشی خشک نشده بود و هیجان حاصل از صاحبخانه شدن فروکش نکرده بود که سقف هال خراب شد و صد هزارتومانی خرج برداشت . هنوز از غصه ی پولی که بر باد رفته بود خلاص نشده بودیم که هفته ی بعد لوله

ادامه مطلب »

مشاهده ی عینی مفاسد

به تازگی در یک حرکت چشمگیر فرهنگی ، معاون اجتماعی نیروی انتظامی یک حلقه فیلم صــحنه دار از برخی { ناهنجاری های اجتماعی } را به کمیسیون فرهنگی مجلس برده و نشان نمایندگان محترم داده . این فیلم غیر مجاز{ البته برای افراد بیرون از مجلس } ظاهرا نمایشگر بخشی هایی از پارتی های شبانه نــاجور ، زنان بــدکاره ناجور ، لباس های مبــتذل ناجور و پاساژها و پارک های جورواجور بوده و اکثر قریب به اتفاق نمایندگان خوش وفاق را فی المجلس غرق حیرت ، تعجب ، تاثر و سپس تاسف ساخته است و همگان ناباورانه این فیلم ناجور

ادامه مطلب »

کارمند

داخل اتوبوس نشسته بودم که به دانشگاه بروم . بین راه دائم به خودم سرکوفت می زدم که (( آخه نونت نبود ؟ آبت نبود ؟ دانشگاه رفتنت چی بود ؟ می نشستی مثل آدم ، نون بخور و نمیره باباتو می خوردی. بعد از ۱۲۰ سال هم که مجبور می شدی خودت کار کنی اونوقت خدا برکت بده به دست پر کرامت دولت ، می شدی کارمند و تا آخر عمرت مواجب می گرفتی ! )) توی همین حال و هوا بودم که یکهو کله ی بغل دستی ام افتاد روی کتفم . – آقا بلند شو شونمو شکستی

ادامه مطلب »

مردن هم دیگر صرف نمی کند

شنیدم که قیمت قبر در نقاط مرغوب از میلیون به بالاست . در واقع اگر هزینه ی غسل و کفن ودفن ، مجلس ختم ، شب هفت و سایر مخلفات و تشریفات را هم به قیمت نیم متر مربع زمین اضافه کنیم یک مردن ساده این روزها پنج ، شش میلیون تومان خرج بر می دارد ! بنابر این جا دارد بانکها شرایطی شبیه اعطای وام مسکن به وجود آورده و به مردم وام برای مردن بدهند ! یعنی افرادی که در شرف موت هستند بتوانند مقداری پول در بانک بسپارند و بانکها در ازای هر دوره پس انداز یک

ادامه مطلب »

سر در گم

مینا دختر سرگشته ی قصه ی ما نمی دانست نامش چیست ! برای چه زنده است . چه کند و چه نکند . جل المخلوق ! … خاله وسطیش معجون گیاهی برایش تجویز می کرد عمه وسطیش او را تشویق می کرد که برای فال قهوه پیش خاله بیگم برود .  پدرش به حافظ تفالی می زد و مادرش زار می زد که بچه ام از دست رفت ولی مینا که هنوز زنده بود و نفس می کشید !  مینای قصه ی ما از اون قهرمانها نبود که ریاضت بکشد اعتصاب غذا و یا شب زنده داری کند ، بر

ادامه مطلب »

زندگی سورئالیستی

چند ماهی بود که زنم مرتب به من می گفت : یک روسری برام بخر یک روسری ! ومن هم هی پشت گوش می انداختم به طوری که پشت گوشم پر از روسری شده بود تا آنکه دیشب پری شب ناگهان در بساط روزنامه فروشی چشمم به فیلمنامه ی روسری آبی افتاد و بلافاصله روسری آبی را خریدم و به منزل بردم و به زنم گفتم : بیا این هم روسری . بی صبرانه انتظار فریاد های زنم را می کشیدم اما زنم با نهایت خونسردی  کتاب را روی سرش گذاشت و پای آینه رفت و گفت :  رنگ دیگه

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

صندوقچه اسرار

سعی می‌کنم شخصیت آدم‌ها را عین یک صندوقچه‌ی قدیمی باز کنم و دانه دانه خصایص‌ اخلاقی و رفتاری‌شان را از هم تفکیک کنم و تعریفم‌

رقیق‌کنندگان شر

به کار بردن برخی اصطلاحات برگرفته از اندیشمندان غربی در فضای سیاسی ایران گاهی خلط مبحث و آدرس غلط دادن است. چندی پیش برای اولین‌

شرکت در هفته فیلم و عکس

نزدیک به اواسط آذر از دفتر انجمن سینمای جوان بندرعباس تماسی داشتم مبنی بر ارائه یکی دو تا از فیلم‌هایم برای نمایششان در انجمن. چیزی

فیلم نامحبوب من

سالانه صدها فیلم با موضوع عشق پیری در سینمای کوتاه ساخته می‌شود که اتفاقا خیلی از این‌ها هم آثار خوبی‌ست. همین‌طور سالهاست در سینمای کوتاه