سینماتوگراف
شهاب

ارنست و سلستین

«ارنست و سلستین» انیمیشن خوش‌ساخت فرانسوی محصول سال ۲۰۱۲ داستان موش کوچکی (سلستین) را روایت می‌کند که برای به‌دست آوردن دندان خرس‌ها باید از شهر زیرزمینی خودشان به روی زمین آمده و در سطح شهر دندان‌های خرس‌ها را بدزدد، کاری که در نهایت باعث می‌شود او در زمینه دندان‌پزشکی برای سرزمین موش‌ها تخصص پیدا کرده و به خدمت گرفته شود. کاری که او به آن علاقه نداشته و می‌خواهد در آینده به نقاش ماهری بدل شود. اما به هر حال اجباری که برای او در نظر گرفته‌اند و علاقه او به کشیدن نقاشی‌های مختلف باعث می‌شود معمولا پا به شهر خرس‌ها بگذارد، و از طرفی این حضور ممکن است برایش خطرناک باشد، چون خرس‌ها در سرزمین موش‌ها به موجوداتی هیولاوار تشبیه می‌شوند و موش‌ها در سرزمین خرس‌ها موجوداتی کثیف. سلستین که به بد بودن خرس ها باور ندارد به شهر می‌رود و با خرسی به نام ارنست آشنا می‌شود. خرسی که به خاطر دزدی از یک فروشگاه شکلات‌وشیرینی‌فروشی پلیس او را دستگیر کرده و حالا با نجاتش توسط سلستین او نیز باید در یک دزدی به او کمک کند. این همکاری باعث دوستی آنها شده و در نهایت هر دوی آنها توسط پلیس شهر موش‌ها و شهر خرس‌ها دستگیر می‌شوند. چیزی که این فیلم را زیبا کرده علاوه بر تکنیک فوق‌العاده آن که هر پلانش بی‌شباهت با یک فریم تصویرسازی نیست، مرف‌های زیبا، داستان نمادین و خیال‌انگیز  و شوخی‌های جالبی‌ست که شاید بهترین مدیوم برای ارائه آن انتخاب شده. فیلم اگر چه در زیرلایه‌های آن به نقد اختلاف طبقاتی می‌پردازد اما در نهایت دست بر تفکرات اشتباه انسان می‌گذارد که چگونه سالها درگیر یک نفرت کورکورانه شده. دوستی و صلح مهم‌ترین بحث این فیلم است. فیلمی که به چز چند دیالوگ که حذف کردنش لطمه‌ای به آن نمی‌زند از ریتم خوب و قابل قبولی برخوردار است. این فیلم حضور در

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

زیر آسمان برلین

یک داستان عاشقانه آرام، موسیقی دلپذیر و شخصیت‌هایی که آرامششان در فیلم جاریست از عناصر مهمی‌ست که فیلم Der Himmel über Berlin (به آلمانی) یا زیر آسمان برلین (به فارسی) یا بالهای اشتیاق (به انگلیسی) را دیدنی‌تر می‌کند. درآمیختگی یک داستان عاشقانه با برلینی که حالا سالهاست از جنگ جهانی دور شده اما تاثیراتش به جا مانده، فرشتگانی که بدون هیچ مرزبندی به آدمها نزدیک شده و صدای درونی آنها را می‌شنوند، نویسنده‌ای که در حال تکمیل داستانش است و دختر بندبازی که حالا دیگر شغلی در سیرک ندارد اما می‌داند یک مرد منتظر اوست از جمله روایت‌هایی‌ست که در این فیلم شاهدش هستیم. به جز ریتم ناخوب فیلم که در برخی صحنه‌ها آزاردهنده می‌شود، فیلم در بیشتر موارد لحن شاعرانه خود را حفظ می‌کند. به طور مثال دوربین بدون اشاره به دیواری که برلین را به شرقی و غربی تقسیم کرده (و سوار بر منطق بال فرشته‌ها) به راحتی از آن عبور کرده و داستان آن سوی مرزها را نیز به نمایش می‌گذارد. یا تصویری دو رنگ با طیف خاکستری که جهان فرشته ها را شکل می‌دهد در مقابل جهان سراسر رنگ انسانها، نگاه هنرمندانه‌ و شاعرانه فیلمساز را به نمایش می‌گذارد. پیش‌تر از این آلن رنه در فیلم «هیروشیما عشق من» تصویری شاعرانه و عاشقانه از صلح و دوستی بین ملت فرانسه و ژاپن ارائه داده بود، و این بار  فیلم «زیر آسمان برلین» را می توان به نوعی عشق مردم آلمان و فرانسه بعد از شکل گیری دیوار برلین در نظر گرفت. عشقی ابدی که می‌تواند پایه های دوستی دو ملت را به تصویر بکشد.

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

این داستان ادامه‌دار ازدواج

فیلم «داستان ازدواج» ساخته Noah Baumbach که پیش از این فیلم خوب فرانسیس‌ها را ساخته بود این‌بار فیلم «داستان ازدواج» را در کارنامه کاری خود دارد. فیلمی که به داستان طلاق یک زوج هنرمند می‌پردازد. چیزی که این فیلم را جذاب می‌کند کنکاش کارگردان در شخصیت‌هایی‌ست که معرفی می‌کند. چارلی و نیکول قصد دارند از یگدیگر جدا شوند. نیکول احساس می‌کند بعد از ازدواج نتوانسته آنگونه که می‌خواسته علایق خود را دنبال کند و به مرور به زنی تبدیل شده که شوهرش می‌خواسته. چارلی کارگردان تئاتر در نیویورک است و می‌خواهد به زودی در برادوی هم نمایشش را به صحنه ببرد. جدا شدن نیکول و چارلی همزمان می‌شود با نقشی که به نیکول در یک سریال پیشنهاد شده و او باید به لس‌آنجلس برگردد و آنجا پیش مادرش زندگی جدیدی را آغاز کند. با شدت گرفتن اختلاف بین چارلی و نیکول ما به ابعاد تازه‌تری از شخصیت‌ آنها پی می‌بریم. ابعادی که با آنچه در ابتدا آنها نسبت به یکدیگر بیان می‌کنند متفاوت است. نگاه سمبلیک کارگردان به دو رویکرد هنری موجود در آمریکا که در نیویورک و لس‌آنجلس جریان دارد در قالب زندگی زن و شوهری که یکی می‌خواهد کارگردان حرفه ای تئاتر باشد و دیگری دوست دارد در سیستم هالیوود بازیگر باشد از جذابیت‌های این فیلم است. مردی که می‌خواهد همه چیز تحت کنترل نگاه ریزبین خودش باشد و زنی که حاضر است در یک سریال آبکی تلویزیون بازی کند و در نهایت یک کارگردان در همان سیستم شود اما از همیشه بازیگر بودن در یک زندگی روتین خلاص شود، در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. فیلمساز توانسته لایه‌های روانشناختی شخصیت‌ها در یک زندگی مشترکِ رو به اضمحلال را با نگاه هنری غالب در جامعه خودش پیوند زده و آن را به چالش بکشد. «داستان ازدواج» در نهایت یک همزیستی مسالمت‌آمیز بین دو نگاه متفاوت است که فرزند مشترکشان

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

درباره دستکش طلایی

خشونت انگار بخش جداناپذیر آثار فاتح آکین شده، این بار با خشونتی طرفیم که بارها در مقابل دوربین به صراحت دیده می‌شود. تا جایی که ممکن است چشمانتان را در جاهایی از فیلم ببندید. دستکش طلایی داستان واقعی قاتل زنجیره‌ایست که در دهه ۷۰ در آلمان زنهایی غالبا فاحـشه را به بدترین شیوه کشته و اندام قطعه‌قطعه شده‌شان را در جاهای مختلف خانه زیرشیروانی‌اش مخفی می‌کند. او در نهایت به خاطر آتش سوزی در طبقه پایین آپارتمانی که در آن زندگی می‌کند لو رفته و پلیس‌ها او را دستگیر می‌کنند. چیزی که فیلم را جذاب می‌کند علاوه بر اینکه فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، نگاه روانکاوانه خوب فیلمساز به شخصیت اصلی آن است. جوانی تنها، دارای انبوهی عقده‌های فروخورده مخصوصا عقده‌های جنـسی که در طول زمان نه تنها حل نشده‌اند بلکه تحقیر هم شده‌اند. استفاده خوب و به جا از دوربین روی دست در لحظات پر التهاب فیلم، برش‌های هوشمندانه برای کم کردن از میزان خشونت در لحظاتی که هونکا (شخصیت اصلی) دست به جنایت می‌زند، طراحی صحنه عالی فیلم که زندگی پر تعفن هونکا را به تصویر می‌کشد از درخشان‌ترین بخش‌های این فیلم آلمانی به شمار می‌رود. دستکش طلایی علاوه بر رجوع به یک روایت مستند، واکاوی یک انسان تنها و دائم‌الخمر است. کسی که الکل نه تنها او را از کار و زندگی بلکه از یک رابطه ساده دوستانه نیز دور می‌کند. به جز چند سوال که در فیلم برایشان جوابی نیست و رفتارهایی که شخصت‌های آسیب دیده از خودشان نشان می‌دهند و منطقی به نظر نمی‌رسد در باقی فیلم با یک اثر کم نقص طرفیم. اثری که خواسته به روحیات شخصیت اصلی داستان تا حد ممکن نزدیک شود. چیزی که فیلم را دردناک‌تر می‌کند قتل‌های هونکا نیست بلکه بیشتر بدبختی آدمهایی‌ست که به دست او کشته می‌شوند. انسان‌هایی که به اندازه هونکا تنها هستند

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

در محوشدگی

فیلم In the fade ساخته کارگردان ترک‌تبار آلمانی فاتح آکین محصول سال ۲۰۱۷ داستان زنی را روایت می‌کند که پس از یک بمب‌گذاری شوهر و پسرش را از دست می‌دهد. او کمی بعد که برای یافتن قاتل یا قاتلین ناامید شده دست به خودکشی می‌زند اما همان روز به او خبر می‌رسد که افرادی در همین رابطه دستگیر شده‌اند. یک زن و شوهری نئـونـازی به این بمب گذاری متهم شده‌اند. او به کمک یک وکیل که پیشتر او را می‌شناخته سعی می‌کند دادگاه را برنده شود اما در اوج ناباوری دادگاه زن و شوهر را به خاطر شک در اتهام تبرئه می‌کند. زن پس از این اتفاق سعی می‌کند خودش دست به کار شود. برای همین رد زن و شوهر را در یونان زده و سراغشان می‌رود. سادگی و ریتم مناسب فیلم، یک فیلمنامه شاه‌پیرنگ بدون حتی صحنه‌ای اضافه و همین‌طور نشانه‌هایی که علاوه بر فضاسازی خوبِ کار به کمک داستان هم آمده‌اند همگی باعث بوجود آمدن یک فیلم درست و درخشان شده. در محوشدگی داستان ایستادگی یک شهروند ساده در مقابل تفکر فاشیستی نئـونـازیست که گریبان‌گیر خودش و خانواده‌اش شده است. به همان خشونت و به همان بی‌پروایی. کایا که امیدوار است از شوهری که عاشقانه او را دوست داشته بچه‌دار شود بعد از اینکه در پایان متوجه می‌شود پـریود شده چیزی برای از دست دادن ندارد. او تا پیش از این به زندگی امیدوار است. اما مشاهده خون آخرین تیر ترکشش می‌شود که نه تنها دوباره شعله‌های انتقام را در او زنده می‌کند بلکه درمیابد آینده امیدوارکننده‌ای نیز ندارد. حضور باران مداوم تا زمانی که خبر پیدا شدن متهمین داده می‌شود و به نوعی حضور آب از ابتدای داستان تا زمانی که کایا در وان حمام رگهایش را می‌زند تاکیدی بر ابهام کشته شدن شوهر اوست که کارگردان آن را با ظرافت به تصویر کشیده است. به جز

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

پول

سیزدهمین و آخرین فیلم از فیلمساز فرانسوی روبر بروسون  محصول سال ۱۹۸۳ عصاره تمام آن چیزیست که به عنوان سینماتوگراف از این فیلمساز سراغ داریم. البته با چند تفاوت جزئی. داستان اینبار همچون چند اثر قبل او اقتباس است. این بار از لئو تولستوی و یکی از ناول‌های او به نام «کوپن تقلبی». نوجوانی به کمک دوستش یک پول تقلبی را به یک فروشگاه عکاسی قالب می‌کنند. این پول به دست راننده‌ای می‌افتد که باعث دستگیر شدنش می‌شود. او که بعد از این ماجرا شغلش را رها کرده برای کمک به یک دزدی از بانک اقدام می‌کند. اگر چه تنها به عنوان هم‌دست در این ماجرا نقش داشته اما به مدت ۳ سال زندانی می‌شود. در همین بین زنش از او جدا شده و او با عقده‌های فروخورده زیادی از زندان آزاد می‌شود. ابتدا به هتلی رفته و زن و شوهر صاحب هتل را می‌کشد. سپس به خانواده‌ای در حومه شهر پناه برده و اندکی بعد تمام اعضای آن خانواده را هم می‌کشد. او شب قتل به کافه‌ای که پلیس‌ها در آنجا استراحت می‌کنند رفته و خودش را لو می‌دهد. شاید با خواندن رمان کوپن تقلبی تولستوی در باب پیرنگ اثر سوالی برای مخاطب بوجود نیاید اما با دیدن فیلم این سوال بوجود می‌آید که چرا زن به جوانی که نمی‌شناخته و بعد متوجه می‌شود قاتل است جا و مکان می‌دهد؟ البته به خاطر حال و هوای کلی اثر این سوال در بین تمامی لحظات مشابه مخفی می‌شود. برسون در این فیلم بارها از امکان صدای خارج از قاب به عنوان تکنیکی سینمایی از برش‌های زیاد پرهیز می‌کند. «دست» به عنوان مولفه‌ای که بارها در سایر آثار او دیده‌ایم اینبار نیز حضور پررنگ دارد و هر بار به عنوان اصلی‌ترین ابزار اشتباهات و احساسات انسانی نقش خود را بازی می‌کند. بازی‌ها همانگونه ماشینی و میزانسن‌ها همانگونه که در سایر فیلم‌های

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

روی راه شیری

آخرین اثر امیرکاستاریکا (کوستوریتسا) هنوز همان حال و هوای جنگ، وسایل و لوکیشن‌‌های عجیب و موسیقی پرشور و هیجان را دارد. داستان در یکی از روستاهای بوسنی رخ میدهد، کوستا فرد تنهایی‌ست که از پیش ملینا که علاقه زیادی هم به او دارد برای سربازان شیر می‌برد. از طرفی ملینا برای برادرش ژاگا که در افغانستان در حال خدمت است دنبال همسر مناسب می‌گردد تا اینکه در یک آسایشگاه زن جوان و زیبایی را میابد. او زن را پیش خودشان آورده تا پیش از رسیدن برادرش و برگزاری عروسی در کارهای خانه به او و مادرش کمک کند. زن که همه او را عروس خطاب می‌کنند به مرور عاشق کوستا می شود. با بازگشت ژاگا و برقراری آتش‌بس ملینا قصد دارد در یک روز عروسی خودش و برادرش را برگزار کند. اما سربازانی بیگانه برای بردن عروس باخودشان به روستا حمله کرده و همه را قتل‌عام می‌کنند. از بین همه آنها تنها کوستا و عروس زنده می‎مانند که از دست سه سرباز فرار می‌کنند. در تعقیب و گریز سه سرباز و عروس کشته می‌شوند. سالها بعد کوستا برای زنده نگه داشتن یاد زنی که دوستش داشته دشت پر از مینی که او در آنجا کشته شده را با سنگ می‌پوشاند. در آمیختگی یک داستان عاشقانه با فضای پر از جنگ یا روایت موازی آن را شاید بتوان در آثار مختلفی دید، اما کاستاریکا می‌خواهد همه چیز را در لفافه عشق زیباتر جلوه دهد. بخش زیادی از کشتن‌های اهالی روستا با برش‌هایی فاکتور گرفته می‌شود. زمانی که خانه ملینا و برادرش در آتش می‌سوزد همان تم موسیقی شادی که در شب‌های گذشته شنیده می‌شد باز شنیده می‌شود. طبیعت نقش زیادی در کمک به شخصیت‌هایی که قلبی پاک و پر از عشق دارند (کوستا) بازی می‌کند، رنگ و کنتراست بالا هیچ شباهتی به فیلم‌های جنگی پر از کُشت و کشتار ندارد. و

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

شاید شیطان

دوازدهمین فیلم روبر برسون، به نام «شاید شیطان» محصول سال ۱۹۷۷ را شاید بتوان روشنفکرانه‌ترین فیلم او دانست. اگر چه برسون با گشایش بحث سینماتوگراف راه جدیدی در سینما آغاز می‌کند. اما این بار با داستان فیلم شاید شیطان می‌خواهد نگاه خودش را به موضوعات پیرامونش گسترده‌تر کند. از اعتراضات می ۶۸ گرفته، تا مسایلی چون محیط زیست که روز به روز به سمت نابودی بیشتر می‌رود و یا بمب اتم و نیروگاه‌های اتمی. پسری به نام شارل که از دانشگاه انصراف داده، از یکی از دخترهایی که می‌شناسد (البر) می‌خواهد که با او زندگی کند. البر به پسر دیگری به نام میشل دلبسته‌ اما برای اینکه بخواهد از خانواده‌اش دور باشد به زندگی با شارل تن می‌دهد و البته احساسی هم به او دارد. شارل اما به روابط آزاد علاقه دارد و با دختران متعددی در ارتباط است. میشل منتظر این است که البر و شارل از هم جدا شوند تا دوباره بتواند خودش را به البر نزدیک کند. شارل چون آنچنان به رابطه‌اش با البر پایبند نیست مدتی البر را تنها گذاشته و با «ادویج» زندگی می‌کند. او یکبار در خیابان یکی از دوستانش را می‌بیند که پس از سرقت از فروشگاهی فرار کرده. او را پیش خودش و ادویج آورده تا کمی او را سرو سامان دهد و شاید کمتر مواد مخدر مصرف کند. چند وقت بعد دوستش فرار کرده و او را تنها می‌گذارد. پلیس‌ها شارل را در کلیسایی دستگیر می‌کنند. این دستگیری باعث ضربه روحی بدتری برای شارل می‌شود. چون او هم از زندگی کردن متنفر است و هم توان خودکشی ندارد. به این دلیل که تمامی ناخوبی‌های روی زمین را دیده، درک کرده و باعث شده به یک پوچی برسد. کمکی از دست دکتر روانشناسی که او پیشش می‌رود هم برنمی‌آید. برای همین دور از چشم دوستانش ادویج، البر و میشل پولی را از

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

لانسودولاک

«لانسو دولاک» محصول سال ۱۹۷۴ یازدهمین فیلم کارگردان فرانسوی روبر برسون است. فیلمی تاریخی همچون «محاکمه ژاندارک» که به یک داستان تاریخی می‌پردازد. شاه آرتور برای پیدا کردن جام مقدس تعدادی از شوالیه‌های خود را مامور می‌کند. پس از مدتی تعداد زیادی از شوالیه‌های کشته و زخمی می‌شوند،‌ جام پیدا نشده و باز می‌گردند. از میان همه آنها لانسو زنده باز می‌گردد. با بازگشت او ما متوجه می‌شویم که بین ملکه و لانسو احساسی وجود داشته. لانسو اما قصد ندارد رابطه مخفیانه خودش و ملکه را ادامه دهد. اما ملکه کماکان عاشق اوست. لانسو در مسابقه بیشن شوالیه‌ها به طور مخفیانه حضور می‌یابد. تمام حریفان را شکست داده و از محل برگزاری مسابقات خارج می‌شود. او در جنگل به خاطر جراحات پیش آمده از اسب سقوط کرده و بیهوش می‌شود. از طرفی شاه متوجه می‌شود که ملکه به لانسو علاقمند بوده او را در قلعه‌ای زندانی می‌کند. لانسو که توسط پیرزنی پیدا شده و به کلبه او رفته مدتی بعد بهبود پیدا می‌کند. از ماجرای زندانی شدن ملکه خبردار شده و با همیاری تعدادی از همرزمان وفادارش به قلعه‌ای که ملکه در آن زندانیست رفته و با کشتن تعدادی از نگهبانان او را نجات می‌دهد. پس از مدتی ملکه پیش شاه بازمی‌گردد،‌ اما با رسیدن خبر اینکه یکی از شوالیه‌ها علیه شاه شورش کرده و قصد جنگیدن با او را دارد لانسو و همرزمانش تصمیم می‌گیرند که به کمک شاه برود. در این نبرد تقریبا همه لشکر شاه و لانسو کشته می‌شوند. چیزی که لانسو دولاک را جذاب می‌کند. علاوه بر نگاه سینماتوگراف برسون،‌ برخرودهای اغراق‌آمیز او با مقوله جنگ و کشته شدن است. در ابتدای فیلم ما تعدادی را می‌بینیم که زخمی و کشته می‌شوند. فوران کردن خون از تن‌های بی‌سر بی‌شباهت با خون و خون‌ریزی‌های فیلم‌های تارانتیو نیست. به نوعی انگار تارانتینو از این فیلم الهام گرفته باشد.

ادامه مطلب »
سینماتوگراف
شهاب

به یاد پاراجانف

فیلم پاراجانف ساخته‌ی سرگئی آودیکیان، کارگردان ارمنستانی به زندگی فیلمساز بزرگ ارمنستان سرگئی پاراجانف می‌پردازد. فیلمی سراسر رنگ و‌ سرزندگی که برخی لحظات مهم زندگی این کارگردان را به تصویر می‌کشد. فیلم سعی دارد با به تصویر کشیدن سرخوشی‌ها، شوخ‌طبی‌ها و جنب‌وجوش‌های پاراجانف، لحظاتی از زندگی عاطفی، درگیری‌های سیاسی با حکومت شوروی و همچنین سیر زندگی هنری او را به تصویر بکشد. استفاده از عکس‌های کولاژ شده، تکنیک استاپ موشن که یادآور آثار شوانکمایر است حس‌وحال خوبی به فیلم داده. فیلمساز با انتخاب لحظات پر کشش زندگی پاراجانف، از روایت کسل‌کننده‌ی یک فیلم بیوگرافی آن را دور کرده و با یک پایان ساده که شخصیت ساده این فیلمساز را بیشتر عیان می‌کند آن را به اتمام رسانده. جدایی از همسر، ندیدن پسر، فشار حکومت برای اخراج همسر سابقش از دانشگاه، پرونده سازی برای به زندان انداختن او و مهاجرت اجباری‌اش به گرجستان و ساخت آخرین آثارش از مهمترین لحظات زندگی اوست که در این فیلم به تصویر کشیده شده است. دیدن این فیلم به عاشقان سینما مخصوصا آثار پاراجانف پیشنهاد می‌شود.

ادامه مطلب »