فیلم «مارتا مارسی مِی مارلین» داستان سرراستی دارد؛ دختری از خانواده ثروتمندش جدا شده و خودش را به گروهی میسپارد که به صورت کلونی در یک مزرعه زندگی میکنند. قوانین ساده و بدوی زندگی در آن مرزعه و همینطور رفتار خشونتآمیزی که با حیوانات و انسانها دارند مارتا را از آنجا فراری میدهد. او به خواهرش پناه میبرد و سعی میکند از گذشتهی تلخی که در آن مزرعه داشته خودش را دورتر کند. فیلم «مارتا مارسی…» در اوج سادگی در بیان، دو رویکرد مختلف را نقد میکند، مارتا از مزرعهای که تفکرات چپ را نمایندگی میکند گریخته و در خانهی خواهرش که زندگی سرمایهداری را نمایندگی میکند هم نمیتواند بماند، او خودش نماینده نسل جوانیست که بین این دو نگاه سردرگم است و از هر دو دل خوشی ندارد. فیلم به طور سمبلیک بخشهایی از هر دو رویکرد را به تصویر میکشد و ضعفها و کاستیهایش را به نمایش میگذارد. فیلم که آکنده از تصاویر زیبا و رنگهای چشمنواز است کمی از تلخی روزگاری که مارتا گذرانده میکاهد، اگر چه فیلم شبیه به فیلم کارگردانهاییست که اولین فیلم بلندشان را ساختهاند (که دقیقا همینطور است)، اما چیزی از روان بودن و خوش ریتم بودنش کم نمیکند، و البته سادگی فیلم هم خامدستانه به نظر نمیرسد.
شیطان وجود ندارد، ساختهی محمدرسولاف، چهار داستان به ظاهر بیارتباط را در کنار هم قرار داده است. چهار داستان که تمامشان موضوع مشترکی دارند، اعدام. با قوت گرفتن مسأله اعدام و شکلگیری هشتگ #اعدام_نکنید در فضای مجازی، فرصتی دست داد تا این فیلم را ببینم. چیزی که رسولاف را بعد از سالها فیلمسازی از سایر همنسلان خود و حتی فیلمسازان نوظهور این روزها متمایز میکند، دقت او در کارگردانیست. دکوپاژ، فضاسازی و تدوینی که با مهارت صورت میگیرد. گویی تکتک لوکیشنها از پیش با وسواس بررسی شده، فیلم پیش از رسیدن به میز تدوین بارها در ذهن فیلمساز و روی کاغذ تدوین شده و حالا با اثری از لحاظ کارگردانی کم نقص روبرو هستیم. در کنار آن انتخاب موضوع حساسی چون اعدام و پرداخت آن در شرایطی که ایران در بین کشورهایی که بیشترین اعدام را انجام میدهند قرار گرفته نشان میدهد فیلمساز دست بر موضوع مهمی گذاشته و سعی میکند رسالتش را به عنوان هنرمندی که نسبت به کاستیهای جامعه حساس است نشان دهد. همدست نشدن با نیروی شر و سرپیچی از قوانینی که با وجدان و روحیه انساندوستانهی افراد مغایرت دارد یا به تصویر کشیدن افرادی که تن به اجرای این قوانین میدهند اما همواره از موجهترین افراد در سطح جامعه به نظر میرسند از زیباییهای این فیلم به شمار میرود. اگر چه اپیزود پایانی ایده اپیزودهای پیشین را تکرار میکند و از لحاظ داستانی به گیرایی سه داستان قبل از خود نیست، اما انگار به نوعی برای احترام همه افرادی ساخته شده که از دیرباز به قیمت از دست دادن زندگیشان تن به قوانین غلط ندادهاند.
آثار رسولاف فرزند زمانهی خودشان هستند. آثاری که میتوان علاوه بر داستانی بودنشان به عنوان آینهی تمامنمای این روزهای جامعه در نظرشان گرفت.