۳۱ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

اولین نامه ب خدا (دوم)

اولین نامه ب خدا سلام خدا جان، خوب هستی؟ این‌جا حال ما خوب است. از زمین و اسمان بر ما می‌بارد؛ نزولات اسمانی را می‌گویم. دستت درد نکند. ولی سهم ما مثل همیشه کم است. همان‌طور ک قول داده بودم، درس‌هایم را خوب خوب می‌خوانم. حتا دیکته را ۰.۵ نمره از ان رحیم دست‌ و پا چلفتی ک همیشه من‌ومن می‌کند و چغلی بچه‌ها را پیش اقای درست‌کار – اقا ناظم – می‌کند، بیش‌تر شدم. خدا جان ولی راستش را بخواهی خیلی نامردی، من خیلی از دستت ناراحت هستم. چطور دلت امد؟! اجازه بده از اول تعریف کنم. البته احتمالن

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن