۳۱ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

قرار بود بندرعباس دیگر تبعیدگاه نباشد- کاملیا کاکی

سی سال در بندرعباس زندگی کردم و هر بار به خودم گفتم یک زمانی اینجا تبعیدگاه بوده، اگر صبر کنی روزهای خوبش را هم می بینی. صبر کردیم، صبر کردیم، صبر کردیم اما هنوز تمام مسئولین بندرعباس را به شکل همان تبعیدگاه می بینند، تبعیدگاهی که پولساز است؛ مثل مزارع پنبه در آمریکای جنوبی. با یک مشت برده که تا زنده اند فقط باید پول در بیاورند و این پول به شریان کشور تزریق شود. برای همین مهم نیست شهری که بخش بزرگی از ثروت کشور را تامین کند، در فقر زیرساخت هایش دست و پا بزند. خبر ها را

ادامه مطلب »

از صفحه‌ی سعید آرمات

تصویر اتوبوس مرگ را چند بار در ذهن ثبت کنیم؟ این فراموشی مدام اتوبوس های مرگ است که به اجبار هی هر از چندی سبب باز سازی فاجعه می شود · فاجعه نباید فراموش شود نه با پیش گیری از سهل انگاری بلکه با تکرار مدام و هر بار به شکلی فاجعه بارتر · مرگ را مدام باید تمرین کنیم در همسایگی ش بیدار بمانیم و خرد خرد جویده شویم . این خون که پاشیده بر آسفالت یک دو ساعت بیش نمی پاید ، خشک و فراموش می شود . اصلا خون ده دوازده دختر رودانی چه مایه اهمیت دارد؟!

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن