پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

لاک نه، لایک! (داستان کوتاه)

اشتباهاً دوربینِ برنامه فعال، عکس ثبت شده و به جای دکمه بازگشت چندبار دکمه ارسال را زده بود. در واقع هر دکمه­‌ای که بتواند عملیات را متوقف کند، اما انگار فایده ای نداشته و کار از کار گذشته بود. با شصت سال سن نمی­شد این مساله را طوری شرح داد که ناراحت نشود؛ «آخه پدر من، وقتی از حموم میای بیرون لزومی نداره اون اینستاگرام کوفتی رو باز کنی ببینی خواهرت تو دبی چه عکسی گذاشته، نیم ساعت دیرتر لایک بدی به عکس شوهر خیکیش که کنار دی تو دی ایستاده و طوری ژست گرفته که انگار کنار برج ایفله

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

درباره‌ی پیر پسر

فیلم در قد و قواره‌ی تعرف و‌ تمجید‌های اغراق‌ شده که پیرامونش شکل گرفت نبود. تدوین‌ نقشش را به خوبی ایفا نکرد، جایی که می‌توانست

درس‌های خودآموز

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ می‌زنی

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد