سیوپنجمین اثر از مجموعه دورتادور دنیا به دو نمایشنامه از ماتئی ویسنییک اختصاص دارد. دو نمایشنامهای که پیش از این در انتشارات دیگر به چاپ رسیده بود. اولین چیزی که به چشم میخورد تغییر اسم نمایشنامه داستان خرسهای پانداست که در این ترجمه کلمه دوستدختر به دوست تغییر پیدا کرده. داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد؛ این نمایشنامه داستان ساکسیفونیستیست که یک روز صبح زمانی که در تخت بیدار شده زنی را در کنار خودش پیدا میکند. زنی که انگار شب قبل با او به خانه آمده و بعد از اجرای چند قطعه ساکسیفون
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان