رمان فریادها نوشته لوران گوده داستان مقطعی کوتاه از جنگ جهانی دوم را روایت میکند که لشکری از سربازان فرانسوی مورد هجوم سربازان آلمانی قرار میگیرند. تقریبا اکثرا کشته شده و تنها چند نفرشان زنده به عقب باز میگردند. چیزی که این رمان را خواندنی میکند زاویه دیدهای متفاوت از چند شخصیت مهم در این مقطع است. شخصیتهایی که نویسنده تا آخرین تلاشهایشان را به تصویر میکشد. سربازی که از جنگ به مرخصی میرود و در نهایت فرماندهای که کشته میشود. جانشنی که با تن زخمی نجات پیدا میکند. سربازانی که هر کدام به شیوهای کشته و یا دست به
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان