
«بیچارگان» ادامه دندان نیش لانتیموس است، پیشترها گُدار گفته بود هر کارگردان تنها یک فیلم در عمر کاری خود میسازد، باقی تکرار همان فیلم اول است. حالا لانتیموس بعد از چند کار دوباره با این اقتباس به همان دندان نیش بازگشته. اما اینبار او میخواد زندانی که برای شخصیتهای پیشین ساخته است را به نهایت آزادی بدل کند، کودکی که قرار است در مواجهه با جهان پیش رویش کنجکاوانه هر آنچیزی که باید را کشف و تجربه کند. اگر در دندان نیش دختر خانواده موفق به فرار میشود و در این نقطهی عطف فیلم تمام میشود، اما در بیچارگان فیلم
به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن، یک چیز خیلی مهم است. وقتی چشمه جوشیدن خلاقیت خشک شده و به هر ریسمان باریکی چنگ میزنی
همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر میکنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار میشه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».
زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم
یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بیحوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراریتر چند مواد
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها