مخاطب جشنواره فیلم کوتاه تهران غالبا بچههای فیلم کوتاه هستند. یعنی کم پیش میآید شما وارد سالن شوید و مخاطب غیر سینمایی و غیر فیلم کوتاهی ببینید. این سالها هم یکی از تنها جشنوارههایی بود که باعث میشد بچههای فیلم کوتاه چند روزی دور هم جمع شوند و فیلمهای هم را ببینند، که دیگر امسال با این شرایط حتی برای دیدن فیلم هم پایم را توی سالن نگذاشتم.
سال ۹۹ که فیلمم مستقیم از جشنواره فیلم کوتاه میتوانست به جشنواره فجر وارد شود از دبیرخانه فجر چند بار تماس گرفتند اما مخالفت کردم و فیلمم را نفرستادم. فجر یک پاتوق برای علاقمندان فیلم کوتاه نیست، عملا یکی از ویترینهای ج.ا در دههی فجر است که نشان دهد هنر بعد از انقلاب ۵۷ چقدر شکوفا شده، و البته همزمان با آن بر فیلمهایی که هر سال توقیف و سانسورشان میکنند ماله بکشند. حالا همین را تعمیم بدهید به فجر در سایر رشتهها. هر حضوری این ویترین را پر زرقوبرقتر نشان میدهد.
الان زمانهی زیبا نشان دادن وضعیت نیست. حتی به قولی زمانهی دو پهلو حرف زدن هم نیست. ما به واقعیت عریانی احتیاج داریم که هی یادمان بیندازد در چه سیاهی تمامناشدنی نفس میکشیم. آن هنر ارائه شده در فجر چه کمکی به وضع موجود میکند؟ غیر از این است که با کمک به عادی نشان دادن وضعیت خون جوانهای کف خیابان را میشورد؟
نمایشنامه پزشک نازنین نوشته نیل سایمون نویسنده و کارگردان آمریکایی از کنار هم قرار گرفتن چند داستان و نوشته از آنتوان چخوف شکل گرفته است. این متن که در دو پرده نوشته شده، شش داستانک را به تصویر میکشد. شش داستانکی که آنتوان چخوف به ایدههای آن فکر میکند و قصد دارد آنها را به نمایشنامههایی تبدیل کند. در صحنه اولِ پردهی اول داستان مرد کارمندی را میخوانیم که به همراه همسرش به دیدن نمایشی میروند. در آنجا رئیس کارمند هم به همراه همسرش برای دیدن نمایش حضور دارند. عطسه ناغافل مرد و پاشیدن آب دهانش بر روی سر رئیسش عذاب وجدانی برایش به همراه دارد. شدت این ناراحتی و عذاب وجدان باعث میشود مرد برای عذرخواهی دوباره پیش رئیس برود که باعث بوجود آمدن ناراحتی دیگری میشود. رئیس حالا سرزنش کرده و او را از اتاقش بیرون میفرستد. در صحنه دوم داستان معلم سرخانهای را میخوانیم که قرار است رئیسش حقوق دو ماه کار کردن او را بدهد. اما رئیس با زرنگی سر معلم را کلاه گذاشته و مبلغ ناچیزی به او پرداخت میکند. معلم تشکر کرده و میرود اما صاحبخانه او را دوباره صدا زده و از او میپرسد چه طور حاضر شده که اجازه دهد شخصی سر او کلاه بگذارد، دختر جوان جواب میدهد در خانههای دیگر همین مقدار هم به او نمیدادند. در صحنه سوم میخوانیم که خادم کلیسایی به خاطر درد دندان به دندانپزشکی مراجعه میکند اما با دستیار دندانپزشک روبرو میشود. خادم ابتدا قبول نمیکند دندانش را به دست دستیار بدهد اما با اصرار دستیار این ریسک را پذیرفته و مجاب میشود که او دندانش را بکشد. اما دستیار تنها تاج دندان را میکشد. حالا آن دو با مشکل دیگری روبرو میشوند که چه طور ریشه دندان را بکشند.
در پرده دوم هم با سه داستان دیگر روبرو هستیم. صحنه اول داستان نویسنده روایت میشود که در کنار بارانداز اسکلهای با یک ولگرد روبرو میشود، ولگرد از نویسنده میخواهد که به او مقداری پول بدهد تا او نقش افرادی که خودشان را غرق میکنند را بازی کند. نویسنده ابتدا قبول نمیکند اما وقتی متوجه میشود که این رفتار در آن منطقه یک کار همیشگیست تصمیم میگیرد که نمایش مرد ولگرد را ببیند. در داستان دوم دختر بازیگری برای تست بازیگری پیش نویسنده (چخوف) آمده و با حال خرابش سعی میکند یکی از صحنههای نمایشنامه سه خواهر چخوف را برایش بازی کند. و در صحنه سوم پرده دوم داستان زن سمجی را می خوانیم که برای گرفتن بخشی از پول حقوق شوهرش به جای ادارهای که در آن کار میکرده به بانکی میرود که شوهرش در آنجا چکهایش را نقد میکرده. رئیس بانک که از بیماری نقرس رنج میبرد تحمل رفتارهای زن را ندارد و برای اینکه هر چه زودتر بتواند از دست جیغهای زن رها شود به او مبلغی که میخواهد را میدهد و زن را از آنجا بیرون میکند. در صحنه آخر هم نویسنده با مخاطبان در مورد ایدههایش صحبت میکند.
نمایشنامه پزشک نازنین که توسط آهو خرمند ترجمه شده همواره سعی دارد با شوخیهایی در خود قصه و دیالوگها طنز موجود در نوشتههای چخوف را بیشتر عیان کند. متنی ساده و همراه با مفاهیم انسانی، هم برای اجرای صحنهای مناسب به نظر میرسد و هم برای نمایش رادیویی. اگر چه بارها این نوشته کار شده اما نگاه طنز و انسانی آن کهنه شدنی نیست. این متن شانزدهمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.