۲۳ فروردین ۱۴۰۴

پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

تبعید به خاطر تبعید

امشب بعد از سالها پدرم روایتی رو گفت که تا به امروز ازش اطلاعی نداشتم.سالها می‌دونستم پدربزرگم در گذشته‌های دور به خوزستان مهاجرت کرده اما نمی‌دونستم چرا. یعنی در تصورم این بود به خاطر شغلش منتقل شده اما انگار این‌طور نبوده.پدربزرگم در گارد گمرک اسکله بندرعباس شاغل بوده، رضاشاه برای تبعید به اسکله بندرعباس میاد. پیش از رفتنش، پدربزرگم چند کلامی هم‌صحبتش می‌شه. چند کلام همان و تبعید کردن اون هم به خوزستان همان.عجیب بود برام، عجیب.

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

در حال و هوای این روزها

نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق می‌کنه. روزهای بعدش انگار دوباره می‌افتی توی یک سرازیر

سوسوهای روستایی در دور دست

سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانه‌ای برای هیچ کدوم از

در باب شکست خوردن

در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست‌. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پله‌ای برای پیروزی آینده‌اش بسازد دور از ذهن