فیلم یک مرد گریخت، چهارمین فیلم بلند روبر برسون محصول سال ۱۹۵۶،  داستان یک سرباز فرانسوی را روایت می‌کند که به خاطر یک بمب‌گذاری توسط نازی‌ها دستگیر شده و به زندانی منتقل می‌شود. او آنجا منتظر اجرای حکم اعدام است. اما در چند هفته زندانی بودنش همراه با یک نوجوان اقدام به فرار می‌کند.
یک مرد گریخت نه تنها نقطه عطف آغار سینماتوگرافی برسون، بلکه یکی از مهمترین فیلم‌هایی‌ست که در زمانه خودش ساخته شده است. نام فیلم انتهایش را عیان می‌کند. پس مخاطب درگیر پیچ و تاب فرار سرباز نیست. تاکید برسون بر جزئیات، به حاشیه بردن شخصیت‌های فرعی در شیوه قاب بندی، ایجاز در داستان، ایجاز در چیدمان صحنه و حتی میزان دیالوگی‌ست که بین شخصیت‌ها در حال رد و بدل شدن است. موسیقی به کمترین میزان خود رسیده، حضور دست به عنوان یک کارکرد داستانی و معنایی در این فیلم پررنگ‌‌‌تر شده. خشونت در پس‌زمینه اتفاق می‌افتد و بیننده شاهد آن نیست. جایی که سرباز از ماشین فرار می‌کند، او را در پس‌زمینه دستگیر می‌کنند. جایی که قرار است تنبیه شود به سرعت به پلان بعد دیزالو می‌شود. جایی که آلمان‌ها او را شکنجه می‌کنند در خارج از دید مخاطب اتفاق می‌افتد و تنها ما نتیجه‌اش را می‌بینیم (زندانی را نیمه جان به اتاقش منتقل می‌کنند). حتی اعدام یکی از زندانی‌ها هم تنها با صدای شلیک روایت میشود نه با دیدن جان دادنش. یا جایی که زندانی در تاریکی شب پشت دیوار رفته و با شروع صدای قطار سرباز آلمانی را می‌کشد. در این فیلم بر خلاف آثار پیشین، فیلمساز سعی دارد تماما با قابلیت‌های سینما روایت جذابی از فرار یک زندانی را به تصویر بکشد. او در این فیلم از ارائه یک روایت نمایشی دور شده،‌ از تدوین به عنوان مهم‌ترین ابزار سینما استفاده کرده و با چیدمان عناصری مینیمال سعی بر آن دارد به یک نظم تازه‌ای در این روایت برسد. سیستمی که برسون خودش نام سینماتوگراف برآن می‌گذارد.
*نام اصلی فیلم در زبان فرانسه اینگونه است: مردی که به اعدام محکوم شده است گریخت یا باد هر جا که بخواهد می‌وزد.

| بدون نظر

سومین فیلم بلند روبر برسون محصول سال ۱۹۵۱، کارگردان بزرگ فرانسوی که اقتباس از داستانی از ژرژ برنانوس است، داستان کشیشی را روایت می‌کند که به یک روستای کوچکی فرستاده می‌شود. اهالی روستا با او سر ناسازگاری دارند. پسر کنت می‌میرد، کنتس به نوعی اعتقادش را به خدا از دست می‌دهد، دختر کنت با سرپرست عمارتی که در آن زندگی می‌کند مشکل دارد و می‌خواهد هر طور شده او را از آنجا بیرون کند. کشیش برای اینکه بتواند مادری که تازه پسرش را از دست داده التیام ببخشد به پیش او رفته و سعی میکند او را به راه ایمان بازگرداند. او حتی از خیانت‌های شوهرش هم گلایه می‌کند، کمی بعد به کمک کشیش کمی آرام شده اما روز بعد می‌میرد. کشیش برای اینکه بتواند از گزند حرف‌های مردم روستا دور باشد و همین طور به خاطر مشکلی که در معده‌اش احساس می‌کند به شهر می‌رود، او بعد از مدتی به خاطر زیاده‌روی در خوردن شراب و حاد شدن مشکل معده‌اش می‌میرد.
فیلم خاطرات کشیش روستا را شاید باید به نوعی ابتدای راه سینماتوگراف بروسون بنامیم، دست‌ها نقش دارماتیک خود را بازی می‌کنند. برخی شخصیت‌ها به پس زمینه فرستاده شده و تنها صدایشان وجودشان را نمایان می‌کند. برسون هنوز دغدغه‌های مذهبی خودش را دارد و در این فیلم به سوالاتی در باب ایمان و عدم ایمان می‌پردازد. کشیش بدون توجه به نظر روستا سعی می‌کند که صحیح‌ترین کار را انجام دهد، اما همواره مردم روستا را در مقابل خودش قرار می‌دهد و او این را بخشی از وظایف خود می‌داند. این راستی شاید از اصلی‌ترین دغدغه‌های فیلمساز از اولین فیلمش به شمار می‌رود. جایی که در فرشتگان گناه راهبه‌ای سعی می‌کند زنی را به صومعه آورده و او را پاک کند. در بانوان جنگل بولونی، اگنس و مادرش خارج از تعهدات اخلاقی که به هلن دارند عمل نمی‌کنند. این تاکید بر رفتار اخلاقی شاید نقطه اتصال این سه اثر ابتدایی برسون است. خاطرات کشیش روستا که جایزه ونیز را برای برسون به ارمغان آورده، از آن دست فیلم‌هایی‌ست که برای راه به زیرمتن آن باید بارها دیده شود. اگر چه موسیقی بیش از حد، فیدها و دیزالوهای مکرر آن کمی باعث پرش‌هایی در ذهن مخاطب می‌شود اما واگوئی‌های درونی کشیش و یادداشت‌های او روایت از جهان دورنی شخصیت می‌دهد که با آنچه در دنیای خارج پیش می‌آید گاه در تقابل و تعارض است.

| بدون نظر

در دومین فیلم روبر برسون کارگردان فقید فرانسوی، (بانوان جنگل بولونی-۱۹۴۵) هنوز نشانه‌های سینماتوگراف را در آن نمی‌بینیم. فیلم یک درام کامل است با تمام چالش‌های آن. (مساله‌ای که برسون آن را همیشه مانعی برای خلق شدن آثار سینمایی ناب می‌داند). زنی به اسم هلن مدتی‌ست که از شوهرش جین جدا شده، شوهرش اما دوست دارد هنوز با هلن باشد، برای همین تصمیم می‌گیرند که همچون گذشته هوای هم را داشته باشند. اما هلن ایده‌ای دیگر دارد. او سراغ همسایه‌های قدیمی خودش می‌رود. مادری که همراه دخترش (اگنس) بعد از از دست دادن ثروتشان حالا باید حفظ ظاهر کنند، برای همین دختر را به کاباره‌ها فرستاده تا آنجا رقاصی کند. هلن از مادر و دختر می‌خواهد برای بیرون آمدن از این منجلاب به تصمیماتش توجه کنند و او هم برای آنها تدارک یک زندگی معملوی اما آبرومندانه ببیند. آنها می‌پذیرند. زندگی‌شان کمی آرام می‌گیرد اما هلن جین را بر سر راه اگنس قرار می‌دهد. و بدون اینکه گذشته اگنس را برای او روشن کند مسیری پیش می‌گیرد که آنها به هم علاقمند شوند. پس از کشمکش‌های فراوان اگنس و جین ازدواج می‌کنند. در آخر مراسم عروسی هلن به جین می‌گوید برای انتقام از او حرفی از اینکه اگنس فاحشه بوده نزده. جین سراغ اگنس می‌رود و به او می‌گوید که با توجه به گذشته‌اش حاضر است با او زندگی کند.
موسیقی، احساسات گاه اغراق شده و درام تقریبا پر کشش از آن دست عناصریست که در کارهای واپسین برسون کمتر سراغی از آن هست، اما او در این فیلم برشی را به کار می‌برد که در آثار بعدی او به خصوص فیلم پول خواهیم دید. پلانی که در آن یکی از مهمان‌های خانه‌ی اگنس به صورت او سیلی می‌زند، اگنس او را هل می‌دهد، مرد به عقب رفته و با میزی برخورد می‌کند. نحوه برخورد به میز و این نقطه برش را در کارهای بعدی برسون خواهیم دید. یا جایی که اگنس کار پیدا کرده و موقع خروج از محل کارش متوجه می‌شود مردهای زیادی چون فهمیده‌اند او رقاص فلان کاباره بوده برای دیدنش جمع شده‌اند. ما مردها را نمی‌بینیم اما حضورشان حس می‌شود، حضوری که در فیلم جیب‌بر هم دوباره برسون سراغ آن می‌رود. مردم جمع شده‌اند تا مسابقات اسب‌سواری ببینند. اسبی در کار نیست اما حضور و وجود مسابقه حس می‌شود. این نوع ایجاز که از مولفه‌های مهم آثار برسون است به نوعی در این فیلم در حال تمرین شدن است. برسون در این فیلم از حال و هوای روحانی فیلم فرشتگان گناه فاصله گرفته و شخصیت‌ها طیف خاکستری خودشان را بیش از پیش نشان می‌دهند. بانوان جنگل بونولی که با نام Ladies of the Park نیز شناخته می‌شود برای اولین بار به صورتSRT توسط نسترن محسنی ترجمه شده و می‌توانید آن را از اینجا دانلود کنید.

| بدون نظر