«اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند» نمایشنامه‌ای از نغمه ثمینی نمایشنامه‌نویس ایرانی‌ست که آن را در سال هشتادوچهار برای یک اجرای صحنه‌ای به نگارش درآورده است. داستان همان داستان سیاوش شاهنامه است که می‌خواهد از آتش عبور کند. اما این بار ثمینی با خلاقیت خود لحظه عبور سیاوش از آتش را به داستان جداگانه‌ای تبدیل کرده. داستانی سراسر استعاره و نماد. متن با خواب سیاوش شروع می‌شود. همچون ابتدای نمایشنامه هملت. در آنجا هملت با روح پدرش روبرو می‌شود اینجا مادر سیاوش به خواب او می‌آید. مادر به او دلگرمی می‌دهد که آتش همیشه سوزاننده نیست. سیاوش با ترس سوختن در آتش پا در این راه پر خطر می‌گذارد. حضور سیاوش در آتش به سه بخش تقسیم می‌شود. او با سه نفر روبرو می‌شود. ابتدا سرباز بدون سری که در جنگ کودکان، مردان و زنان زیادی را کشته و به آنها تجاوز کرده. حالا از سیاوش می‌خواهد که در آینده که سردار سپاهی شد از جنگیدن سرپیچی کند تا او دوباره به سر قطع شده‌اش برسد. تنها در این صورت است که معشوقه‌اش او را به خانه راه می‌دهد. سیاوش این را می‌پذیرد. در ادامه مسیر عبور از آتش دومین شخصی که بر سر راهش قرار می‌گیرد، زنی‌ست که سالهاست فرزندش به دنیا نیامده. زن از سیاوش می‌خواهد که به صدای فرزندش گوش دهد. جنین می‌تواند به او بگوید که چگونه بدنیا خواهد آمد. سیاوش به صدای جنین گوش می‌دهد. او می‌گوید تنها در سرزمین اجدادی خودش به دنیا می‌آید. جنین در ادامه به سیاوش می‌گوید زمانی که در گذشته درخت بوده درخت پیری به او گفته که شخصی به نام سیاوش سرزمینی بنا خواهد کرد که هر انسان تبعید شده‌ای در آن آرام خواهد گرفت و در آن شهر برای همه جا هست. از همین رو سیاوش به زن باردار قول می‌دهد که پس از خروج از آتش و در هنگام تبعیدش شهر را بنا کند تا زن بچه‌اش را آنجا بدنیا بیاورد. سومین شخصی که بر سر راه او قرار می‌‌گیرد مرد-زن است. موجودی نیمه زن و نیمه مرد که تنها یک خواسته از سیاوش دارد و آنهم اینکه به داستانش گوش دهد. مرد-زن داستانی روایت می‌کند که از برادرش خواسته در جنگی که در سرزمینش به راه افتاده باید حتما خونی بریزد. برادر ابتدا قبول نمی‌کند، اما مرد-زن اصرار می‌کند که پیش از رفتن به سمت معشوقه‌اش آخرین بند از پیوند برادری که همان ریختن خونی در جنگ است را برآورده کند. مرد-زن در ادامه می‌گوید که مدتی بعد به برادرم خیانت کرده و سر او را از تن جدا می‌کنم و با ریختن خون او گیاهی سبز از خاک جوانه می‌زند که با آن ریشه‌های زیادی به پایم می‌پیچد. او از سیاوش می‌خواهد اگر خائنی در سرزمین تبعید سر از تنش جدا کرد قبل از ریختن خونه تازه‌اش بر خاک بگوید: بخشش برای خائن، بخشش برای جلاد. تا ریشه‌هایش ترک بخورد. مرد-زن این خواسته دورغین را از سیاوش دارد تا بتواند از بند ریشه‌ها آزاد شده که در جاهای دیگری خیانت دوباره بکند. سیاوش با این سه قول از آتش خارج می‌شود اما مادیان اسب وفادار سیاوش خودش را به خاطر خواب سیاوش و علاقه‌ای که به او دارد قربانی می‌کند تا سیاوش جان سالم به‌در ببرد. از آن پس هر زمان که سیاوش به آسمان نگاه می‌کند ابرها را چون مادیان‌هایی می‌بیند که از آتش فراق او و مادیانش خاکستر بر زمین می‌فرستند.
متن نمایشنامه با ترکیب شخصیت‌ها و نشانه‌های مشابه هم که راه را برای تاویل هر چه بیشتر متن باز می‌گذارد به تجربه جذابی تبدیل شده. اگرچه این همنشینی و جانشینی را پیش‌تر در آثار بیضائی دیده‌ایم. اگر چه داستان به صورت کلاسیک خودش عاری از گره افکنی، نقطه اوج و گره‌گشائی‌ست و پایان آن برای هر آشنا به داستان سیاوش قابل حدس است، اما خواندن و دیدن این تجربه هم خالی از لطف نیست. تجربه‌ای که در آن هر کدام از شخصیت‌ها در هر لحظه به شخصیت دیگری بدل می‌شود، در هم تکرار شده و تمام آنها با وجود داستان مربوط به خودشان، داستان سیاوش را در مقیاس بزرگ‌تر کامل می‌کنند. اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند بیست‌ویکمین اثر از مجموعه نمایشنامه‌های دورتادور دنیا به قلم نغمه ثمینی‌ست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت نمایشنامه‌ای از محمدچرمشیر نوشته شده در خردادماه هشتاد و دو. بخشی خلق شده از شاهنامه توسط چرمشیر است که به روایت شکل‌گیری عشق بین تهمینه و رستم در «سمنگان دژ» شهری زنانه که انگار به دست شهربانو، زنی قدرتمند اداره می‌شود می‌پردازد. رستم و رخش پس از یک نبرد سخت راهی مسیری می‌شوند که در نهایت سر از «سمنگان دژ» در می‌آورند. شهربانو به واسطه پیشگویی خواهرش «زن جادو» خبر از حضور مردی می‌دهد که قرار است وارد این شهر شود. او نقشه می‌کشد که با حضور آن شخص می‌تواند از قدرت مردانگی‌اش برای ادامه حیات در این شهر سراسر زنانه استفاده کند و پس از مدتی او را بکشد. رستم و رخش (که در این نمایشنامه حضوری انسان‌وار دارد) وارد شهر می‌شوند. رستم تهیمنه را دیده و عاشق او می شود. از طرفی «زن جادو» سعی می‌کند جلوی تصمیم شهربانو را بگیرد اما شهربانو بر سر تصمیم خود مانده و ابتدا خواهرش را می‌کشد. و سپس به سمت رستم رفته تا او را نیز بکشد. اما رخش به داد رستم رسیده و شهربانو را می‌کشد. رستم که همان موقع از کابوسی خون‌بار بیدار شده به سمت رخش رفته و او را هم می‌کشد.
متن اگر چه از یک داستان که بخشی از آن در شاهنامه نیست اقتباس شده اما چرمشیر در این متن سعی داشته تا زبان و لحن این متن را از روایت ساده یک داستان دور کند. حضور شخصیت رخش همچون یک انسان، تکرار تکه کلام هر شخصیت و رویارویی هر شخصیت با شخصیت دیگر عناصریست که از طریق آن نویسنده سعی داشته ریتم آن را حفظ کند.
فارغ از تکرار بیش از حد برخی از جملات، جنسیت‌زدگی برخی دیالوگ‌ها و تجمیع اکثر کنش‌های فیزیکی داستان در پایان آن، متن روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت یک اثر روان برای یک اجرای صحنه‌ایست. این نمایشنامه هجدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر