«ناگهان بالتازار» تلاقی چندین روایت است که تنها با یک الاغ به هم پیوند میخورند. یک الاغ به نام بالتازار که از کُرهگی تا مرگش را شاهدیم. بالتازار به خواسته ماریِ کودک به خانواده روستاییشان وارد میشود. ماری و ژاک دوران کودکیشان را با او سپری میکنند، بخشی از دارائیهای پدر ژاک تحت مدیریت پدر ماری است. چند سال بعد این شایعه بر سر زبانها میافتد که پدر ماری در حال دزدی از زمینها و دارائیهای پدر ژاک است. عشق کودکی ماری و ژاک به همین خاطر کمرنگ میشود. بالتازار که سالها به خاطر کار کردن و سختی از صاحب
من که راضی نیستم حتی یک ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مالها
بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم
۹۶ خفهخون ۹۸ خفهخون ۴۰۱ باز هم خفهخون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون میرسید به صفوف اسلحه به دستان
اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر
تابستان ۹۱ دکتر به خاطر یک ماموریت کاری به آفریقا رفت. عکسهایش از این سفر را توی فیسبوکش میگذاشت. وقتی برگشت برای اولین بار اسم