پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

تلفن کارتی

 این متن برای عکسی که حسن بردال گرفت و بهروز عباس دشتی گفت در موردش داستان بنویسید ولی اصلا به عکس حسن هیچ ارتباطی نداره ولی خب توش احتمالا یه زن و مرد هستن.  

 

– کی بود جواب داد وقتی اون روز تماس گرفتم ؟ 

جوابی نداد

-ها ؟ کی بود اون ؟ 

باز جوابی نداد در حالی که تا چند دقیقه پیش گرم صحبت بودیم. 

– نمی گی کی بود ؟ داره اعتبارش تموم میشه. 

حرفی نزد. تلفن قطع شد. کارت را در آوردم و رفتم به آن سمت خیابان…

10 پاسخ

  1. مختصر و زیبا
    ****
    بی خیال بابا چه اهمیتی داره که کی بود ؟!
    واسم مهم نیست

    پاسخ:
    سلام
    پیرنگش همینجا بود.
    کی بوده ؟

  2. در راه از خیابان رد شدن یه موتور ویراژ داد و خورد زمین من خوردکم به یه خانوم که از روبرو میومد و گوشی توی دستش خورزد زمین و شکست!
    با داستانک به روزم

    پاسخ:
    سلام
    جالب بود.
    متنی که نوشتی منو یاد یه چیزی انداخت که خودم نوشتم.
    فرصت مناسب میذارم تو وبلاگ.

پاسخ دادن به امامدادی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان