پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

سناریو کمتر از یک دقیقه و شاید هم بیشتر…

روز- خارجی- حیاط خانه زری خانم

اقدس خانم و زری خانم توی حیاط روی نیمچه فرشی کهنه نشسته اند و مشغول پاک کردن سبزی هستند. چادرهایشان به دور کمرشان بسته شده است.

اقدس خانم : دیدی چه طور روسیاه شدند؟

زری خانم: آره . البته آقای ما هم بی تاثیر نبود.

اقدس خانم: آره خدا خیریش بده. می گم بعدش چی میشه؟

زری خانم: هیچی دمشون رو میذارن رو کولشون میرن.

اقدس خانم: این بن خرید کالا رو هم دیگه باید امروز فردا بدن دیگه؟

زری خانم : آره دیگه .

اقدس خانم : ول کن این سبزی ها رو . برو اون گوجه ها رو بیار بشوریم…

زری خانم : آره راست میگی اقدس جون . آقامون گفت تو این آشه به جای سبزی پیاز داغو روغنشو زیاد کن.

اقدس جون : چه آشی بشه این ….

زری خان و اقدس خانم با هم  می خندند. 

16 پاسخ

  1. سلام دوست خوبم.

    با تبادل لینک با سایت زاویه موافقی؟
    http://www.zavyeh.com
    اگه موافقی من رو به اسم بهترین سایت ایرونی لینک کن و بعد خبرم کن.آدرس بلاگتم حتما بذار.اگه سایتم به هر دلیلی بسته بود به بلاگم بیا:
    http://www.arash-soft.blogsky.com
    آرش مدیریت سایت زاویه
    http://www.Zavyeh.com
    http://www.Arash-soft.blogsky.com

  2. سلام لی گرامی دروود
    خوندم باحال بود چه آشی شود ؟!
    بهشون بگو واسه منم بفرستند عاشق آشم و آش هم عاشق من .دیگه از غذا تو وبلاگ حرف نزنید گشنم شد :)

  3. حقیقت تلخ جامعه امروز ما و طرز تفکر افراد نسبت به وقایع اخیر واقعا بعضی افراد همینگونه و بدون بینش سیاسی و تنها اکتفا به  کانالهای حکومتی مثل صدا و سیما ….
    نتیجه جز اینم چیزی از اقدس خانوم و زری … انتظار نمیره
    از ماست که بر ماست

    با تشکر بسیار جالب بود

پاسخ دادن به سیامک امامی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان