کفش هایم خسته
اما من
به دنبال تو
با همین کفش های بی رمق
که کم کم
خواب تو را می بینند
خیابان ها را یکی یکی
در خمیازه ای بلند
فرو برده ایم
کفش هایم خسته
اما من
به دنبال تو
با همین کفش های بی رمق
که کم کم
خواب تو را می بینند
خیابان ها را یکی یکی
در خمیازه ای بلند
فرو برده ایم
سلام
کفش هایم خسته
اما من
به دنبال تو
واما من هميشه صبح زود برميخزم اوكي
الان هم ساعت۲۰/۵اوكي .توبخواب عزيزم
سلام
صبحتون بخیر استاد
جالب بود حسی خوبی را منتقل کرد. .
موفق باشید.
“با سایت دانلود موسیقی بروزم”
سلام
ممنون از لطفتون . مشاهده شد.
سلام
خیلی قشنگ بود …
ولی به کفشات بگو خواب کسی رو نبینند…
دست خودشون نیست . میبینند دیگه
در پمپ بنزین مرغ پر نمی زند !
در
kiyOOsk
http://kiyoosk.blogsky.com
مطالعه شد
==========================
ما آن دو خطیم موازیان به ناچاری
باورمان از آغاز نرسیدن بود
بله
به قول نامجو
ای بر هم رساننده ی دو خط موازی
کفش ها همیشه خمیازه می کشند بهشب
شعر بسیار زیبایی که راوی کفش های ست که در راه خواب تورا می بیند…
بسیار خوب
هم خود فرم شعر و هم محتوا به زیبایی در کنار هم آرمیده اند و البته با روایت بسیار زیبا…
سپاس از نظرت ابوذر جان
بسیار زیبا
ممنون
اونا کفش نبودن سواس بودن برادرمن
آخه داشتن خمیازه می کشیدن . فکر کنم کفش بودن.
سلام
ساده ، روان چسپید
موفق باشی
سلام
ممنون جلیل جان
من هنوز دنبالشم
کفش هایم پاره
خسته
مانده در جاده
و
خودم
مانده در گل
برای
انکس که شادم کند.
سلام
زیبا بود
ممنون