دلتنگی شاید حسی باشد که گاهی هنگام مرگ ، شاید ، شاید به سراغ آدمی بیاید . اینکه فکر کند چقدر روزهای خوبی توی زندگی اش بوده و حالا دلش برایشان تنگ شود . چقدر روزهای بدی بوده و دلش برای آنها هم تنگ شود . تمام آنهایی که هر روزه جلوی چشمهایش بوده اند . حرف زده اند ، غذا خورده اند ، زندگی کرده اند و او هم جزئی از آنها بوده که ممکن است دیگر نبیندشان ، دلش برایشان تنگ شود . اینکه حالا همه آنها چیزهای دیگری را تجربه می کنند که او دیگر نمی تواند تجربشان کند . خودش دلتنگی بزرگی است که واژه ها توانائی بیانش را ندارند …

بدتر از آن هم زمانیست که زنده باشد و دلش تنگ باشد …

پ . ن : من حالم خوب است . این پست همینجوریه …

۲۴ نظر موضوع: بدین سان

24 پاسخ به “دلتنگی های همینجوری”

  1. این دلتنگی جزئی از بشر امروز شده.
    برا من که همیشه بوده انگار…
    مطمئنی این دلتنگی ها در زمان زنده بودن رخ داده؟ تضمینی داری که الان زنده هستی؟

  2. اميرعلي گفت:

    خب خدا رو شكر كه يه پست همينجوريه :)

  3. دختری از هیچ کجا گفت:

    برای دلتنگ نشدن باید بهانه ای داشته باشم. من اینجا به اندازه ی عمق صدای بنانی که الان دارد دلتنگی میکند تنهایم . و لبخند میزنم و تنهایی دیگران را پر می کنم و امیدوارم که شاید کسی به فکر پر کردن سهم تنهایی من بیافتد… دلم به اندازه ی تمام لحظه هایی که نزیست غم دارد … تکرار میشود و به دور باطل می افتد و دوست دارم که تمام نشود و گه بزنم به …..دلم تنگ است سرم کوچک است دستهایم نیستند… کیست که جای من مینوی..ی…س….د…

    • لی گفت:

      سلام
      سپاس
      این کامنتتون خودش یه پست خیلی خوب می تونست باشه …
      این درد مشترکه . دست کم بین خیلی از آدما…

  4. دختری از هیچ کجا گفت:

    آنقدر کم، نه، گم شده ام که از هوای نوشتنم نیز مرا نمی یابی در…. در این هیچ کجایی که دیگر نمی شود رسید …

    • لی گفت:

      همه انسان ها روزی به هیچ کجا رسیده اند . بعضی ها همانجا می مانند و بعی ها هم به امید یافتن جاهای دیگری کوچ می کنند .

  5. امان گفت:

    من سمت همان دلتنگی ها ،دلتنگم.
    روزها و سال ها ماندیم سر خواست و خواهش دلمان که روز ی هوشیار می شویم و دست خودمان را می گیریم و از دل تنگی ها خودمان را در میاوریم
    حال من اصلا دیگر، دلتنگ نیستم این انقلاب مبارک را به فال نیک می گیرم می دانم من بلوغ خود رفتن ها شدم و خود ماندنی ها …من به حتم دیگر راکد نمی مانم

    • لی گفت:

      من هنوز سر خواست و خواهش دلمم . هوشار هم نشدیم که نشدیم …
      و هنوز نگران همین راکد شدنم …
      :|

  6. نرگس گفت:

    صد سال دوم، همه چیز درست می شود. ؛)

  7. جالبه منم اخرین متنی که گفتم ربطش به دلتنگی میره
    یه سر می زنی بخونی ببینی چطوره

  8. و ممنون که لینکم

  9. emamdadi گفت:

    سلام عزیزرهبر
    سالم وتندرست باشید

  10. مهمان وبلاگم شدی دوست خوب من لی

  11. پرهام گفت:

    نمی دونم چرا اینجا برای اولین باری که اومدم یه حس عجیبی گرفتم ! نمی دونم آرامشه یا چیزه دیگه اما برای اولین باره که اینقدر یهو از بلاگی خوشم میاد !
    نمی دونم چی بگم فقط اینکه آرامش چند لحظه ای که بدست اوردم شیرین بودن

  12. زن ذليل گفت:

    سلام ديرگاهي است كه از دلتنگي دلتنگترين دلتنگ عالم دلتنگم ولي افسوس كه اين دلتنگي نميتواند از دلتنگي دلتنگترين دلتنگ عالم چيزي بكاهد و اين دلتنگي من را كه از دلتنگي دلتنگترين دلتنگ عالم دلتنگم ،دلتنگتر ميكند ودر اين دلتنگي به نقطه اوجي ميرسم كه ديگر دلتنگترين دلتنگ عالم ، دلتنگترين دلتنگ عالم نيست و من دلتنگترين دلتنگ عالم شده ام.

    • لی گفت:

      تعداد دلتنگی هایی که نوشتی خیلی بیشتر از اون چیزی بود که من منظورم بود
      :)
      سپاس از متنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.