بزرگترین کتابی که دوران کودکی هدیه گرفتم کتابی بود با عنوان ایکیوسان (یا چیزی شبیه به این) . مجمعه داستان های همان ایکیوسانی که زمانی کارتونش را می دیدیم . آخرین داستان این مجموعه داستان دعوت شدن ایکیوسان بود به یک مهمانی که با همان لباس های قدیمی خود در آن مهمانی شرکت می کند ، میزبان به خاطر مندرس بودن لباس هایش او را نمی پذیرد . ایکیوسان بازگشته ، لباس های نویی تهیه می کند و به مهمانی باز می گردد ، میزبان با خوشرویی از وی استقبال می کند ، مهمان لباس های نوی خود را درآورده و آنجا می گذارد و می گوید خب از این لباس ها پذیرایی کنید ، شما این لباس ها را می خواستید نه خودم را و مهمانی را ترک میکند .
بی شک با گشتن در ادبیات خودمان داستانی شبیه به این را می توانیم پیدا کنیم . که اگر نخواهیم راه دوری برویم در غزلی از سعدی با این بیت روبرو می شویم :
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
آن اوایل که اصغر فرهادی افتاده بود روی دور جایزه گرفتن فیلم «جدایی نادر از سیمین» بعد از بازگشت از جشنواره برلین یکی از غم انگیز ترین عکس های بازگشت یک هنرمند ملی را می شد در رسانه ها دید .
حتی زحمت نصب این بنر هم کشیده نشده . موقتاَ دو نفر این بنر را نگه داشته اند تا عکسی گرفته شود .
چندی پیش اصغر فرهادی جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را در هشتاد و چهارمین مراسم اسکار ، به خاطر فیلم «جدایی نادر از سیمین» دریافت کرد که بی شک باعث خوشحالی خیلی از ایرانی های جهان شد ، اتفاقی که برای اولین بار در طول تاریخ سینمای این مملکت رخ می داد ، او دو شب پیش به ایران بازگشت و با استقبال نسبتاَ گرمی مواجه شد.
آیا در این بین اصغر فرهادی تغییر کرده یا فیلمش را جور دیگری ساخته ؟ اصغر فرهادی همان و «جدایی نادر از سیمین» همان . فقط یک جایزه ی دیگر به جوایز فیلم جدایی نادر از سیمین افزوده شده ، یک جایزه مهم بین المللی . آیا اگر اصغر فرهادی این جایزه را دریافت نمی کرد لایق همچین استقبالی نبود ؟ اگر بود چرا در گذشته این استقبال برای او صورت نگرفت ؟ آیا تنها ارزش یک انسان از طریق یک مجمسه ی طلایی مشخص می شود ؟
آیا هیچگاه قرار نیست از هنرمندانمان حمایت کنیم که یک مجسمه طلایی نخواهد واسطه ای باشد برای حمایت و دلگرمی اش ؟
چرا آن روز که با هنرش کمر همت به یاری مردم سرزمینش بست حمایتش نکردیم ؟ چرا آن روز که آینه ای در برابرمان گرفت تا خودمان را بهتر ببینیم به استقبالش نرفتیم ؟ وقتی که زخم هایمان را نشانمان داد کجا بودیم ؟
چقدر تلخ است واسطه هایی این چنینی بشوند دلیل برتری انسان ها ؛ مجسمه ها ، جایزه ها ، پست ها ، مقام ها ، مدارک .
ما عادت نداریم بدون این واسطه ها انسانی را دوست داشته باشیم . همیشه یک دلیل جدا از شخصیت و منش و رفتار انسان ها می خواهیم . چیزی که دلگرممان کند ، چیزی که قابل رویت باشد .
چیزی که اگر صاحبش از بین رفت باز بتوان به آن استناد کنیم و غرق در غرور شویم و ته دلمان بگوییم این همان چیزیست که می خواستیم ، حالا مهم نیست که عاملش چه کسی بوده . مهم این است که پرستیژمان حفظ شده است .
اصغر فرهادی عزیز ، این روزها خاطره انگیز را به خاطر بسپار ، که متاسفانه ما ایرانی ها کمی حافظه ی تاریخی امان خوب یاریمان نمی دهد . و معلوم نیست که دوباره فیلمت اینهمه افتخار کسب کند که مردم یادشان بی افتد این سرزمین هنرمندی هم دارد .
16 پاسخ
این ملت حافظه ی تاریخیشون نم کشیده
آره دقیقاَ ، زود همه چیز یادشون میره .
ممنون شهاب . دوست داشتم این نوشته رو
سپاس مرتضا جان .
شهاب عزیز بسیار زیبا نوشتی و البته دردناک . یاد این گفته زیبا افتادم که نمیدونم از کیه:” به آدم ها باید عشق ورزید و از اشیا استفاده کرد، اما این روزها به اشیا عشق ورزیده می شود در حالی که از آدمها سو استفاده.”
Things are to be used and people to be loved The problem in today’s world is that people are used while things are loved
دقیقا درست گفتی منا جان . این روزها به اشیا عشق ورزیده می شود و از آدمها سو استقاده . اصلا آدمها دارند به اشیا تبدیل می شن .
بله. همینه که تلخه. همینه.
اون روز که این فیلم ساخته شد چرا کسی پر به خیالش هم نبود .
گل گفتی شهاب جان
خواهش می کنم .
این ها هم خنده دارد… هم گریه!
ادم ها… ، موجودات دوست داشتنی!
باید در تکمله ی حرفتون بگم . آدمهای ضعیف دوست داشتنی .
کلاً برخلاف آن چیزی که همیشه توی بوق فریاد میزنیم، ما جماعت نادان، نان به نرخ روزخور، خودخواه، سوء استفادهگر و چشم سفیدی هستیم؛ البته دو از جان شما و آنهایی که اینگونه نیستند. هرکس خودش بهتر میداند چه مدل آدمیاست.
بله . متاسفانه کافیه سر بچرخونیم تو این جامعه . کم نیستند .
لی عزیز اشارتی ب جا کردی
شاید صبا ما هم این گونه شویم از وادی نسیان وارد شویم
باشد ک رست گار شویم
باشد که رستگار شویم . شاید …