آقای آ که به اشتباه چتر قهوه تیره اش رو توی یک بعد ازظهر آفتابی بیرون آورده بود و درست کنار خیابون فرعی محله بازش کرده و بالای سرش گرفته بود، به ذهنش رسید که چترش رو فوت کنه . بله، آقای آ زیر چترش رو فوت کرد و رفت توی آسمون، و با یک فوت دیگه جهتی رو به صورت کاملا تصادفی انتخاب کرد . فوت اون رو برد همون محله ابی که بچگی ها آقای آ تموم کودکیش رو توش گذرونده بود، اون درست وسط حیاط خونه ی قدیمی که حالا دیگه کسی توش زندگی نمی کرد پایین اومد. کمی بین علف های هرز وسط باغچه قدم زد و رفت سمت اتاق ها و سالن پذیرایی ، درهای شکسته راهی برای ورود به ساختمون نذاشته بودن، از لابه لای شیشه های شکسته هم چیزی به خوبی دیده نمیشد، پس تصمیم گرفت که برگرده ، در حیاط قفل بود و اون با اون قد کوتاهش هم نمی تونست از بالای دیوار بیرون بپره، علاه و بر اون به همسرش قول داده بود که هیچ وقت چترش رو از خودش دور نکنه، پس تموم عمر توی اون حیاط قدیمی موند و کسی هم صداش رو نشنید و اون رو پیدا نکرد.
خب می پرسید آقای آ چرا دوباره از چترش برای بیرون رفتن از خونه استفاده نکرد؟ جوابش اینه که اون تلاش خودش رو کرد اما انگار دیگه فوتش قوت بلند کردن اون رو از زمین نداشت، چترش هم نسبت به فوت های اون هیچ عکس العملی نشون نمی‌داد.  

۶ نظر موضوع: نظم و نثر

6 پاسخ به “داستان یک عمر خاطرات آقای آ”

  1. منا گفت:

    نتیجه اخلاقی اینکه به فوت نمیشه دلخوش بود. بگیر نگیر داره .
    نوشته جالبی بود :-)

  2. ادریس گفت:

    رؤیایی شیرین با پایانی کابوس وار!

  3. احسان ن گفت:

    فوت هم فوتای قدیم لی عزیز:-)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.