بیا
تا برای هم
شعری
بخوانیم

۸ نظر موضوع: نظم و نثر

8 پاسخ به “شعر”

  1. ادریس گفت:

    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

    “حافظ”

  2. احسان ن گفت:

    “افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریای خون ماهت نخوانم، ای فزون از ماه ها و سال ها”

    مولوی

  3. ادريس گفت:

    وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن

    “حافظ”

    • لی گفت:

      زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
      نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان / نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
      سر فرا گوش من آورد به آواز حزین / گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
      عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند / کافر عشق بود گر نشود باده پرست
      جناب حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.