استاد گفتند : قیطریه
ما نوشتیم: قیطریه
استاد فرمودند : امامزاده زاده صالح
ما نوشتیم :امامزاده صالح
استاد گفت : من هر چه بگویم می نویسید؟
ما گفتیم : بله…
استاد گفت : هر چیزی؟
گفتیم : چاره ای نداریم، بعله.
گفت: ذببارنبییهممدذلییعخذتتحتتاعحتاحنا
ما گفتیم چی؟
استاد: گه اضافه نخورید.
ما گفتیم: دیگر شما استا ما نیستید…
استاد چیزی نگفت.
یکسال سر کلاسش نرفتیم. آبرویش پیش باقی استادها رفته بود که بیرونش کردند…
این اولین اعتراضمان بود. یاد گرفتیم آنکه نمی خواهیم را به خواست خودمان عوضش کنیم.

بدون نظر موضوع: اجتماع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.